گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

پانصد تهرانی به جان شهردار افتادند.


حکایت همچنان باقی است 

در جلسه شهردار اسبق تهران با شهروندان چه گذشت؟

۴۶ سال پیش در چنین روزهایی، شهر تهران با همین مصائبی دست و پنجه نرم می‌کرد که امروز پس از گذشت حدود نیم قرن همچنان از آن‌ها عبور نکرده است؛ از قفل شدن شهر در یک روز برفی گرفته تا آسفالت ترک‌برداشته خیابان‌ها و صحنه ناخوشایند زباله‌های پراکنده در برخی معابر. بررسی مشکلات شهر تهران آن روز‌ها نیز همچون امروز در صدر عناوین خبری بسیاری از روز‌نامه‌ها بود. از همین رو روزنامه اطلاعات، از غلامرضا نیک‌پی شهردار وقت پایتخت برای گفت‌و‌گوی رودررو با شهروندان تهرانی دعوت به عمل آورد و گزارش این دیدار را در روزهای ۱۳، ۱۶ و ۱۷ بهمن‌ ۱۳۵۰ منتشر کرد:

***

شهردار تهران برای اولین بار رودرروی پانصد نفر همشهری قرار گرفت و نود دقیقه تمام با خونسردی کوشید تا پاسخی مناسب برای پرسش‌های پیاپی همشهری‌ها بیابد و پرده از حقایق و امکانات شهرداری پایتخت برگیرد.

پانصد نفری که در تالار اجتماعات موسسه اطلاعات گرد آمدند، هر کدام یک سینه درد دل داشتند چنانکه به هنگام اعلام آمادگی شهردار برای پاسخگویی همه حاضرین به پا خاستند و رئیس جلسه به ناگزیر گفت: «مگر ممکن است که همه حاضرین در یک جلسه، ناطق باشند؟! من تاکنون هرگز یک چنین جلسه‌ای ندیده‌ام! برای من کاملا تازگی دارد که همه حاضرین در یک جلسه، به سخن گفتن و سخنرانی، اظهار علاقه بنمایند!»

با همه این احوال، شهردار تهران که گاه با عینک خود بازی می‌کرد و گاه نیز که همه برگ‌های برنده را یکجا در اختیار داشت، مشت بر تریبون می‌کوبید؛ هرگز از میدان به در نرفت و حتی در جایی که از چهره‌ها ناباوری را می‌خواند، از سوگند یاری می‌جست تا آسان‌تر راهی به دل‌ها بگشاید.

بنا به ابتکار روزنامه اطلاعات پانصد نفر از ساکنین گوشه‌و‌کنار تهران توانستند مشکلات خود را مستقیما با آقای غلامرضا نیک‌پی، شهردار پایتخت، در میان بگذارند. ریاست جلسه را محسن ویژه، رئیس شورای عالی شهر، بر عهده داشت و رستگار رازی، دبیر شورا نیز در جلسه حضور داشت. در این جلسه پرشور، شهردار پایتخت هم با پرسش‌های گوناگون استادان دانشگاه، فرهنگیان، نمایندگان محلات، شخصیت‌های صنفی و هنرمندان از جمله صادق بهرامی، فریدون فرخزاد و همایون، روبه‌رو بود و هم با درد دل‌های بی‌شمار مردم کوچه و بازار.

در آغاز جلسه سناتور مسعودی به گرمی خیر مقدم گفت و اظهار داشت: «برای من و کارکنان موسسه اطلاعات، موجب نهایت خوشوقتی است که مردم محلات تهران و روسای اصناف، جملگی دعوت «اطلاعات» را اجابت کرده و به موسسه ما تشریف آورده‌اند. این موسسه همان‌طور که بارها اعلام کرده‌ام، با کمک شما به وجود آمده و متعلق به همه مردم ایران است.» سناتور مسعودی آنگاه افزود: «امیدوارم نظایر یک چنین جلساتی هر چه بیشتر در موسسه اطلاعات تشکیل شود و مردم بتوانند ضمن تبادل نظر با مسئولان، برای حل مسائل شهری و اجتماعی اقدام کنند.»

در این اجتماع بنا بر توافقی که از طرف حاضران به عمل آمد، آقای محسن ویژه (رئیس شورای عالی انجمن‌های محلی تهران) به سمت رئیس جلسه تعیین شدند.

پانصد نفر ناطق!

در پی گفتار سناتور مسعودی، آقای محسن ویژه از حاضران درخواست کرد تا برای دادن پیشنهادهای خود، ثبت‌نام کنند. فریدون فرخزاد یکی از هنرمندانی که برای دیدار با شهردار و طرح درد دل‌های خود به این جلسه آمده بود، نظریه رئیس جلسه را رد کرد و گفت: «اگر قرار بر این باشد که ما پیشنهادهای خود را بدهیم و آقای شهردار به آن‌ها پاسخ گویند، پس فلسفه اجتماع ما در این سالن چیست؟ اجازه بدهید هر کس نظری دارد، پشت تریبون بیاید و آن را ابراز کند.»

حاضران در جلسه با قیام خود این پیشنهاد را تایید کردند و قرار شد برای سخنرانی، ثبت‌نام شود. در اینجا آقای محمدحسین رستگار رازی ضمن بیان مطالبی از نمایندگان محلات درخواست کرد تا ضمن ثبت‌نام و رعایت نوبت، نیازمندی‌های اجتماعی محلات خود را با شهردار در میان بگذارند.

انبوه پیشنهادها!

ساعت چهار و سه ربع بعدازظهر، انتظار به سر آمد و آقای نیک‌پی، شهردار پایتخت، وارد جلسه شد. حاضرین به احترام وی برخاستند... شهردار، نخست از تاخیر ورود خود به جلسه عذر خواست و گفت: «به سبب باریدن برف در شمال تهران، مسئولیت شهرداری ایجاب می‌کرد که بر این امر مهم شخصا نظارت کنم.» به دنبال این جمله، شهردار پایتخت لحظاتی چند در سکوت، چهره حاضرین در جلسه را از نگاه خود گذراند و سپس افزود: «برای بحث و پاسخگویی با همشهریان محترم، آماده‌ام.»

در پی اعلام آمادگی شهردار برای گفت‌و‌گو با همشهریان، همه حاضران در جلسه به پا خاستند و رئیس جلسه ناگزیر شد که آنان را به آرامش دعوت کند، زیرا بحث و تبادل نظریات در یک جلسه ناآرام، امکان‌پذیر نیست. پس از آنکه آرامش به جلسه بازگشت، انبوهی از پیشنهادها در برابر میز رئیس به چشم می‌خورد! با یک نگاه می‌شد دریافت که طرح همه آن پیشنهادها دست‌کم ساعت‌ها وقت می‌خواهد!

فقط مسائل شهری

در اینجا سناتور مسعودی بار دیگر رشته کلام را به دست گرفت و یادآور شد: «بنده قبلا از ابراز لطف و محبتی که همه آقایان مبذول داشته‌اند و در این هوای نامساعد و با این مشکلات رفت‌و‌آمد، در جلسه ما شرکت کرده‌اند، صمیمانه تشکر می‌کنم. همین‌طور از آقای شهردار، کمال امتنان و تشکر را دارم که با گرفتاری‌های زیاد، به محض اینکه ما دعوت کردیم که تشریف بیاورند اینجا و با آقایان از نزدیک صحبت بفرمایند و مشکلات آقایان را مطالعه و بررسی کنند، با کمال علاقه و میل پذیرفتند. دوستان عزیز همان‌طوری که قبلا عرض کردم، ما در گذشته نظیر این جلسات را زیاد داشتیم. جلساتی داشتیم که هر دفعه از یک صنف و طبقه دعوت می‌کردیم و مسائل مربوط به همان صنف و طبقه در اینجا مطرح می‌شد و مسئولان امور نیز در جلسات شرکت می‌کردند. این بار نیز اطمینان داریم که با همکاری شما از یک چنین برنامه‌هایی نتایج مطلوب و به سود همه خواهیم گرفت...»

سناتور مسعودی افزود: «من دیدم که آقای فریدون فرخزاد در اینجا حاضرند و می‌خواهند صحبت کنند. شاید در آینده ما جلساتی داشته باشیم که ارتباط با کار خود ایشان نیز داشته باشد، ولی اگر ایشان مطلبی داشته باشند، راجع به امور شهر، البته سوالات خود را خواهند نوشت که به نوبه خود مطرح می‌شود و همان‌طوری که عرض کردم، جلسه امروز منحصرا مربوط به مسائل شهری خواهد بود و جلسات آینده مربوط به مسائل دیگر است. می‌خواهم این را عرض بکنم که ما در گذشته از این‌گونه جلساتی که تشکیل می‌دادیم، نتایج بسیار مفیدی می‌گرفتیم. در قسمت صنایع، در قسمت بازرگانی، در قسمت مسائل شهری و در قسمت اصناف همیشه بحث‌های مختلف می‌شد و در روزنامه منعکس می‌گردید و مورد توجه قرار می‌گرفت و فوق‌العاده مفید و موثر بود، من امیدوارم در این دوره جدیدی که روزنامه اطلاعات دوره‌ تحولی را شروع کرده و فرزند من فرهاد مسعودی آن را اداره می‌کند و این از ابتکارات تازه اوست که فکر و ابتکار جالبی است، حتما این‌گونه جلسات باز هم تشکیل خواهد شد و امیدوارم نتایج مفیدی بگیریم و همان‌طوری که قبلا هم عرض کردم اداره جلسه با آقای ویژه می‌باشد.»

گله شهردار از همشهری‌ها!

پس از پایان گفته‌های سناتور مسعودی، شهردار پایتخت گفتار خود را با سپاسگزاری از حضور همشهری‌ها در جلسه و دعوت موسسه اطلاعات آغاز کرد و از آنجا که می‌دانست شاید در یک چنین جلسه‌ای برای شهرداری فرصت درد دل پیش نیاید، رشته کلام را به گله از همشهری‌ها کشید! در واقع شهردار به همشهری‌های گله‌مند یادآور شد که شهرداری هم متقابلا از آن‌ها گله‌هایی دارد! آقای دکتر نیک‌پی گفت: «بنده از آقای مسعودی بسیار متشکرم که این فرصت را برای من فراهم آوردند تا خدمت خانم‌ها و آقایان و همشهری‌های بسیار عزیزم برسم و از نزدیک با آن‌ها تبادل نظر بشود. همچنین از خانم‌ها و آقایان متشکرم که امروز با اینکه هوا سرد است و در شمیران برف بسیار سنگینی باریده تشریف آورده و منتی بر بنده گذاشته‌اند و از اینکه بنده چند دقیقه دیر رسیدم معذرت می‌خواهم. من از ساعت دو بعدازظهر به اتفاق همکارانم مشغول بررسی وضع شمیران هستیم. برای آنکه برف امروز یکی از سنگین‌ترین برف‌ها در مقایسه با مدت ‌زمان بارش است. اکنون که می‌آمدم تقریبا برف تمام خیابان‌‌های اصلی تا حوالی عباس‌آباد پاک شده بود و خیابان‌های اصلی شمیران را هم ماموران پاک کرده‌اند؛ ولی یک نکته امروز به چشم دیدم و می‌خواهم از این فرصت استفاده بکنم و عرض بکنم و جای گفتن آن درست همین جاست. ساعت ۲ و ۵ دقیقه بود که بنده از خیابان جردن عبور می‌کردم در نتیجه نزول برف، گریدرها هم کار می‌کردند، شن هم می‌ریختیم، من دیدم شاید هفت دقیقه یا شش دقیقه اتومبیل من متوقف شد و چند اتومبیل دیگر هم متوقف شدند، پیاده شدم و دیدم که علت توقف فقط و فقط لیز خوردن اتومبیل‌هایی است که نه زنجیر چرخ دارند و نه لاستیک عاج‌دار، لاستیک‌هایشان کهنه بود، لیز می‌خوردند و اتومبیل‌های پشت آن‌ها نمی‌توانستند عبور بکنند. شاید هفت دقیقه طول کشید و مردم کمک کردند، اتومبیل‌هایی که لیز می‌خوردند به کنار جاده زده شد و در این فاصله من به چشم دیدم شاید بیشتر از ۳۰ اتومبیل حوصله اینکه هفت دقیقه تامل کنند را ندارند و بدون اطلاع از اینکه آیا خیابان‌های دیگر هم همین وضع را دارد یا نه گل‌کاری و چمن‌کاری وسط خیابان را که برای آن‌ها کاشته شده زیر چرخ‌های اتومبیل خرد کردند و دور زدند، فقط برای اینکه با عجله بروند آن طرف خیابان و عبور کنند.»

چند سانتی‌متر برف استمداد ندارد!

شهردار در دنباله سخنان خود، فرصت گران‌بهایی را که به دست آورده بود به سادگی از دست نداد و سفره درد دل شهرداری را در مقابل آنان گشود و افزود که شهرداری حتی یک لحظه هم بیکار نمی‌نشیند: «درست بیست دقیقه بعد از اینکه برف نشست ۱۲ گریدر و نزدیک به ۴۰ کامیون شروع کردند به کار و سریع‌تر از این نمی‌شد اقدام کرد، یعنی آتش‌نشانی هم به زحمت می‌تواند به این سرعت خودش را به محل برساند. در هر جای دنیا فرصتی باید باشد تا ماشین برسد و عمل کند و در این موقع من از رادیو خواهش کردم تا مسئله را به اطلاع مردم برساند و نمی‌دانم این را گفت یا نه و شنیدم که رادیو اعلام کرده که شهردار از همشهریان استمداد طلبیده! من استمدادی نطلبیدم. اگر زمان استمداد برسد مسلما بدانید خواهم خواست و مسلما فرد فرد مردم هم کمک خواهند کرد. چند سانتی‌متر برف که استمداد ندارد. من تقاضا کردم که رانندگان بدون زنجیر و با تایر کهنه حرکت نکنند و در نتیجه خودشان و سایرین را هم در زحمت نیندازند.»

شهردار افزود: «مطلب دومی که امروز می‌خواهم از آقای ویژه رئیس جلسه و آقای سناتور مسعودی و خانم‌ها و آقایان محترم خواهش کنم، این است که اگر موافقت بفرمایید مسائل مشابه را کلاسه کنند و من یک‌ مرتبه جواب بگویم؛ چون اگر قرار بشود جواب به تقاضای فرد داده شود، شخص دیگری هم همان سوال را می‌کند. پس بهتر است بحث یکجا بشود و بنده جواب عرض کنم.»

شور و هیجان استاد!

در پایان سخنان شهردار، آقای رستگار رازی نیز در تایید گفتار ایشان، پیشنهاد کلاسه کردن تقاضاها و پرسش‌ها را کرد و افزود برای آنکه مردم از برنامه آینده شهرداری آگاه شوند، بی‌مناسبت نخواهد بود اگر در این باره نیز توضیحاتی داده شود زیرا حل بعضی از مشکلات همشهریان در برنامه سال آینده شهرداری ممکن است گنجانیده شده باشد.

نمایندگان انجمن‌های محلی، این پیشنهاد را رد کردند و یادآور شدند که این اجتماع برای شنیدن سخنرانی آقای شهردار، برپا نشده است. شهردار، اعتراض نمایندگان انجمن‌های محلی شهر را همراهی کرد و پیشنهاد داد که هر کس پرسشی دارد، برپا بایستد. آقای شهردار هنوز فعل جمله را کاملا ادا نکرده بود که پنجاه نفر یکجا برپا خاستند و اجازه صحبت خواستند! رئیس جلسه در مقابل این همه خواستار گفت‌و‌گو، به راستی درمانده بود و نمی‌دانست برای رفع این مشکل چه چاره‌ای بیندیشد!

در میان علاقه‌مندان به گفت‌و‌گو که همگی به پا خاسته بودند، یک نفر بیش از دیگران شور و هیجان به خرج می‌داد و با احساسات سخن می‌گفت. چهره این مرد برای همگان آشنا بود: آقای صادق بهرامی که در سریال تلویزیونی «اختاپوس» ریاست یک انجمن خیالی را بر عهده دارد و لقب استادی را به یدک می‌کشد. آقای صادق بهرامی که در لباس استاد صادق‌الدوله نیز انجمن خیال‌پرورده «اختاپوس» را به شور و هیجان می‌کشد، می‌گفت: «آقای رئیس جلسه! ما هر یک ابتلائاتی داریم و برای بیان کردن مشکلات خود به اینجا آمده‌ایم! مشکلات ما یکی و دو تا نیست. مشکلات ما آب و برق و اتوبوس و دیگر مسائل شهری است! ما در تمام این موارد شهرداری را مسئول می‌دانیم.» آقای صادق بهرامی پا را از این هم فراتر نهاد و افزود: «به نظر من مسئول فرهنگ هم شهرداری است و ما باید همه چیز را از شهرداری بخواهیم!»

خواست‌های مردم «کن»

آقای صادق بهرامی ناگهان به یاد آورد که باید خود را به عنوان نماینده ساکنان کوی کن معرفی کند! او پس از معرفی خود اضافه کرد: «ساکنان کوی کن از تمام مواهب شهری بی‌بهره و محروم‌اند و در برابر خود تنها یک سازمان شهری را مسئول می‌دانند و به رسمیت می‌شناسند. این سازمان شهرداری است!»

عوارض کجا می‌رود؟

آقای شهردار در این فرصت طلایی آمار و ارقام عوارض را نیز به رخ کشید: «من یک رقم دست شما می‌دهم و می‌گویم برای نگاهداری بیست میلیون متر مربع آسفالت تهران در سال، شصت میلیون تومان پول لازم است؛ یعنی هیچ چیز دیگری اضافه نکنید، آسفالت وقتی ترک برداشت، روکش کنید، یک روکش بکنید لکه‌های آن را بگیرید، می‌شود شصت میلیون تومان! الباقی برای ما می‌ماند چهل میلیون! به من بگویید با چهل میلیون چه کار کنم؟ نامردم اگر مانده را از امروز در طبق اخلاص در خدمت شما نگذارم و با هم تقسیم بکنیم. درآمد شهرداری چهارصد میلیون تومان است! از این چهارصد میلیون، صد و خرده‌ای میلیون تومان برای عمران است، تمام شهرداری‌های دنیا بزرگترین کارشان نظافت شهر است، همه دنیا از نظر بهداشت شهری زباله را حمل می‌کنند که مدعی هستم در تهران امروز یکی از بهترین امکانات جمع‌آوری و حمل زباله به خارج از شهر فراهم شده و فراموش نفرمایید تا دو سال پیش زباله‌ها هفته‌ها کنار خیابان‌ها در اتاق‌های آهنی می‌ماند و به شعاع هزار متر متعفن می‌شد.»

یکی از حاضران با صدای بلند فریاد زد: «حالا هم می‌ماند!» آقای شهردار بدون تامل ادامه داد: «آن‌ها زیر ماسه خاک می‌شود تا پنج ماه دیگر تبدیل می‌شود به کود. یک قسمت بزرگی از بودجه شهرداری صرف پرداخت حقوق رفتگران می‌شود؛ با اینکه ما ۳۵۰۰ رفتگر کم داریم یک تعدادی از این‌ها برای نگاهداری باغ‌ها و پارک‌های موجود به کار گمارده می‌شوند و نزدیک به شانزده میلیون تومان از پول شما صرف نگاهداری پارک‌هایی که به وجود آمده و میدان‌های سبز می‌شود. باید به چمن‌ها آب داد به خصوص در تهران که آب به ما داده نمی‌شود. حق هم دارند که می‌گویند آب کم داریم. ما باید تانکر بخریم و چهل تانکر هم خریداری شده، فقط برای اینکه بتوانیم (رفوژ) جان‌پناه‌ها را نگهداری کنیم سابقا آب قنوات می‌آمد از کنار جوی‌ها می‌رفت و درخت‌ها را سبز نگه می‌داشت، حالا باید با دست به درختان آب داد. یک قسمتی از بودجه شهرداری صرف بهشت‌زهرا می‌شود، یک قسمت از بودجه شهرداری صرف کانال‌سازی می‌شود و مسیل‌سازی می‌گردد که دیگر عکس سیلاب نیندازند! مردم می‌گویند چرا بایستی آب در میدان فردوسی بایستد. به خدا مسائل را می‌فهمم اما پول کم دارم! بنده این‌ها را قبول دارم و یک مطلب را باید عرض بکنم. ممکن است شکایتی از شهرداری باشد چه بسا که سه میلیون و هفتصد هزار سکنه تهران شکایت داشته باشند؛ ولی من نمی‌دانم به چه زبانی بگویم که از صبح ساعت شش و نیم تا دو بعدازظهر در دفترم آماده هستم.»

شهردار: معذرت می‌خواهم!

شهردار ادامه داد: «من چطوری باید بگویم، از رادیو بگویم، از این بلندگو بگویم دم در شهرداری نوشته‌ام! در اداره تفکیک اراضی و صدور پروانه شهرسازی درشت نوشته‌ام که اگر کسی ۱۰ روز بیشتر در شهرداری معطل شد بیاید مرا ملاقات بکند.»

حاضران: آقا راه نمی‌دهند!

شهردار نگاهش را به جمعیت دوخت و پرسید: «می‌خواهید بیایم صندلی بگذارم و دم در شهرداری بنشینم؟... امکان دارد من گفته باشم به اداره امانی که آسفالت بکنید و امکان دارد که اداره امانی نرسیده باشد، آسفالت بکند؛ چون آسفالت باید روی نوبت باشد. باز باید به بنده بفرمایید و من تمام تقاضاها را خودم باز می‌کنم. من از مردم استدعا می‌کنم و تمنا می‌کنم این مسائل را به بنده بفرمایند!»

آقای نیک‌پی در حالی که به آقای رشیدپور نماینده محلی آیزنهاور اشاره می‌کرد، افزود: «ممکن است در ۱۲ هزار خیابان و کوچه، کوچه ۳۰۰ متری و کوچه‌های ۳۰۰ متری دیگر حقشان بوده عقب افتاده، من در این مورد ادعایی ندارم و بنده بابت این قسمت ۳۰۰ متری آسفالت‌نشده آیزنهاور معذرت می‌خواهم! دیگر از این بالاتر که چیزی نیست! دویست خیابان از قلم افتاده و ششصد خیابان از قلم افتاده، ما پنج میلیون متر مربع خیابان خاکی داریم. آیا با پولی که عرض کردم بیش از ششصد خیابان و شش میلیون متر مربع می‌شد آسفالت کرد؟ بگویید می‌شود؟»

آقای فریدون فرخزاد اجازه صحبت خواست و از آخر سالن با صدای رسا گفت: «آقای شهردار! پس به ترتیبی که شما می‌فرمایید ما در اینجا کاری نداریم و اساسا مشکل به صورتی که گفته می‌شود وجود ندارد... آقای شهردار! مطالب شما درست نیست، در شهرداری ناحیه شما به مردم فحاشی می‌کنند می‌گویند برو بیرون... آسفالت و زباله و بهداشت و دیگر مسائل بماند کنار، این وضع را مردم چطور تحمل کنند؟! شما می‌گویید: زباله را می‌برید و من عرض می‌کنم خیر نمی‌برید. زباله در محلات می‌ماند. بچه‌های من هر روز از توی این زباله‌های مانده در امیرآباد رفت‌و‌آمد می‌کنند و وقتی شما در امیرآباد این‌طور که من دیده‌ام زباله ببرید، در نقاط دیگر معلوم است چه وضعی برقرار است؛ چون ماشین‌های زباله‌کشی روباز است هنگام حرکت مجددا زباله‌ها در شهر پخش می‌شود.»

شمال و جنوب

شهردار گفت: «فرمودید شمال و جنوب، من اصرار دارم این مطالب در روزنامه اطلاعات چاپ شود. اینک از وضع شمال و جنوب برایتان می‌گویم تا مقایسه بفرمایید و بدانید من تنها شهرداری هستم که برای اولین بار عوارض شمال تهران را در جنوب شهر خرج کرده‌ام. آقایان! عوارض شهر تهران را شمال شهر می‌دهد. جنوب شهر هم می‌دهد ولی قسمت اعظم آن در شمال وصول می‌شود. من هیچ وقت گوش به این حرف‌ها نداده‌ام که چه کسانی در تهران عوارض می‌دهند یا نمی‌دهند. عقیده من آن است که یک شهر است و گروهی کثیر از مردم عوارضی که می‌دهند باید عادلانه تقسیم شود و حالا ملاحظه بفرمایید در جنوب تهران در خیابان‌های خراسان، آرامگاه، هزاران متر اراضی گودهای جنوب شهر که بیست سال همه‌اش حرف آبادی آن‌ها را می‌گفتند، اکنون گریدرها در آنجا کار می‌کنند و من در اینجا به شما قول می‌دهم که در خرداد همین سال آینده، یعنی پنج ماه دیگر در این منطقه یکی از زیباترین پارک‌ها و باغ‌های وحش جهان و دریاچه ساخته خواهد شد. این خیابان فرح‌آباد، ۴۵ متری خواهد شد. خیابان پهلوی تا راه‌آهن و خیابان‌های عمود بر این خیابان، شوش و مسگرآباد آسفالت شده و خواهد شد. مسگرآباد به پارک مبدل گشت. بهشت‌زهرا ساخته شد، سردخانه بزرگ تهران در دست ساختمان است و کشتارگاه تهران خودکار شد، حالا ملاحظه بفرمایید آقایان! این‌ها کار است و کارهای بزرگی است که به وسیله شهرداری انجام شده است. در جنوب تهران شهرداری اقدام مهمی انجام داد و آن ساختمان، کانال سرپوشیده، نهر فیروزآباد و مسیل‌های سیل بر شرق و غرب تهران است.»

در این موقع آقای فرخزاد یک بار دیگر به پا خاست و در مورد آسفالت خیابان سی‌متری از شهرداری انتقاد کرد. فرخزاد گفت: «آقای شهردار! شما که در مورد آسفالت و برنامه‌های خودتان بیان مطلب می‌فرمایید پس این آسفالت خیابان سی‌متری چرا شش ماه است معوق مانده و روزگار مردم سیاه شده است؟ آقای شهردار! بفرمایید تا به حال شما از این خیابان عبور کرده‌اید؟ از باغشاه تا دروازه قزوین وضع خیابان چنان است که از آن بدتر دیگر نمی‌شود.» شهردار در پاسخ اظهارات آقای فرخزاد مجددا به حرف آمد و با صورتی برافروخته به انتقادات در زمینه آسفالت، زباله و درآمد شهرداری پاسخ داد.

آسفالت سی‌متری

شهردار گفت: «راجع به خیابان سی‌متری فرمودید. اولا قسمت اعظم این خیابان تا باغشاه آسفالت شده است؛ یعنی در فصل تابستان عملیات آسفالت‌سازی از کوی دانشگاه تا میدان باغشاه انجام گردید و اما آقایان! ما در تهران دو نوع آسفالت روی خیابان‌ها می‌ریزیم: یکی آسفالت اساسی است و یکی هم آسفالت امانی. آسفالت اساسی سه قشر زیرسازی می‌شود و سپس حدود هشت سانتی‌متر آسفالت زیر می‌ریزند و هفت سانتی‌متر هم آسفالت روی آن است. این آسفالت را در زمستان نمی‌شود ریخت و به این دلیل یک قسمت کوچکی از آسفالت خیابان سی‌متری معوق مانده است و اما مسئله زباله، در این مورد باید موضوع را تفکیک کرد و گفت که زباله تهران دو نوع است: یکی زباله منازل و دیگر زباله و نخاله و زائده‌ها که با کمال تاسف دسته بزرگی از مردم شهر آن‌ها را در جلوی منازل توی نهرهای آب و یا اراضی ساخته‌نشده می‌ریزند. این از مشکل‌ترین مراحل کار شهرداری است و جمع‌آوری این نوع زباله‌ها بسیار مشکل است و ماموران باید از نهرهای آب اراضی بایر بیخ درختان و جلوی منازل، روی برف‌ها این زباله‌ها را جمع‌آوری بکنند و شهر را پاکیزه کنند.» شهردار گفت: «هر یک از آقایانی که منکر این حقیقت هستند، می‌توانند طبق تعیین وقت قبلی با من به محلات تشریف بیاورند تا در آنجا آن‌ها را هنگام ریختن زباله در معابر با مشکلات شهرداری آشنا کنیم.»

چهارصد تن

شهردار گفت: «در ناحیه شش تهران هر روز نزدیک چهارصد تن زباله، لجن، پوست پرتقال و پوست میوه جمع‌آوری می‌شود که این زباله‌ها را مردم شهر توی نهرها می‌ریزند که به وسیله فاضلاب‌ها به جنوب و ناحیه شش آورده شده و در آنجا انباشته می‌گردد. شهر تهران هشت هزار رفتگر دارد و مساحت شهر سه میلیون و هفتصد هزار متر است و به طور دقیق ما حدود سه هزار و پانصد رفتگر کم داریم. از کامیون‌های شهرداری، هشتاد کامیون مخزن دارد؛ ولی چهل کامیون روباز است و تا آنجا که امکانات اجازه می‌داد ما وسایل لازم را خریداری کرده‌ایم و در عین حال عرض می‌کنم که کامیون‌‌های کهنه را تا زمانی که می‌شود بهره‌برداری کرد، در سرویس نگاه خواهیم داشت. من از آقای فرخزاد خواهش می‌کنم این نقاطی را که زباله در آنجا می‌ماند بعدا به من بفرمایند تا فورا برای رفع ناراحتی‌شان اقدام کنم.»

نماینده شهرری

در این موقع آقای فرشاد رشادت‌جو، نماینده شهرری به پا خاست و در مورد آلودگی هوا در جنوب و دود کوره‌ها در این منطقه از شهردار سوال کرد. آقای رشادت‌جو گفت: «در جنوب تهران هنوز کوره روشن است و دود این کوره‌ها مردم را خفه می‌کند. آسمان جنوب تهران همیشه سیاه است. روی خانه‌های مردم دوده می‌بارد.» وی از شهردار خواست تا در این مورد هر چه زودتر اقدام نمایند. شهردار به این پرسش جواب داد و گفت: «از مجموع کوره‌ها آنچه مربوط به منطقه غیرمجاز است و در این ناحیه باقی است، فقط ۲۹ کوره است و من بارها به سازمان مسکن نوشته‌ام که اگر می‌توانند نیاز شهر را تامین کنند، اعلام دارند تا من فورا این کوره‌ها را خراب کنم.»

انتقاد با هیجان

هنوز شهردار نفس تازه نکرده بود که آقای معصومی، یکی از حاضران، به پا خاست و با هیجان گفت: «شما آقای شهردار! خودتان می‌دانید که عملیات ساختمانی در تهران به کلی راکد است. در موقعی که طرح نقشه جامع را تدوین می‌کردند و بیست و چند میلیون تومان هم خرج این کار کردند، چطور متوجه نقایص کار نشدند و حالا شما شهرسازی عریض و طویل درست کرده‌اید تا آن کمبودها را برطرف کنید.» ناطق در این موقع یادداشتی حاوی ۲۳ سوال در زمینه‌های مختلف برای شهردار فرستاد و درخواست کرد تا آقای نیک‌پی به این پرسش‌ها پاسخ گوید. این سوالات به شرح زیر است: ۱. اثر ساختمان‌های بلند در ترافیک؛ ۲. اخذ عوارض پارکینگ از ساختمان‌های بزرگ؛ ۳. لغو مقررات موجود برای ایجاد پارکینگ؛ ۴. رفع مزاحمت در صدور پروانه ساختمان؛ ۵. حذف تشریفات در شهرداری؛ ۶. ساختمان مترو؛ ۷. راهروهای زیرزمینی؛ ۸. پلیس ساختمان؛ ۹. کنترل ارزاق؛ ۱۰. سد معابر؛ ۱۱. پارک‌سازی؛ ۱۲. خیابان‌های کمربندی؛ ۱۳. حق مرغوبیت؛ ۱۴. آسفالت؛ ۱۵. پل‌سازی؛ ۱۶. ساختمان سرپناه؛ ۱۷. تلفن؛ ۱۸. زنگ خطر و آژیر آتش؛ ۱۹. نوسازی محلات؛ ۲۰. حفاری‌ها؛ ۲۱. اتوبوس؛ ۲۲. انجمن‌های محلی؛ ۲۳. آلودگی هوا.

اما آقای معصومی با انبانی پر از ایراد و سوال آمده بود و گذشته از ۲۳ پرسش، بودجه شهرداری را مطرح کرد و گفت: «شما رسما در روزنامه اطلاعات اعلام کرده‌اید که بودجه شهرداری پانصد میلیون تومان است و حالا رقم کمتری عنوان می‌کنید. این اختلاف ناشی از چیست؟» شهردار به این پرسش‌ها جواب داد و گفت: «سوالات متعددی فرمودید و مطالب جالب است و من جواب عرض می‌کنم برای آنکه همه سوالات اصولی است.»

شهردار گفت: «سوال فرمودید که بودجه شهرداری ۵۰۰ میلیون تومان است. بودجه‌ای که ما تقدیم کردیم به انجمن شهر، با توجه به اینکه سال اول وصول عوارض نوسازی بود، بر اساس برآورد وزارت کشور وقت، بودجه را تنظیم کرده بودیم؛ ولی در عمل این‌طور نشد. نه آنکه مردم استقبال نکردند بلکه اساسا میزان قابل وصول همین اندازه بود. وزیر کشور وقت در موقع محاسبه، سطح تهران را روی دویست کیلومتر مربع حساب کرده بود، در حالی که طرح عوارض روی دویست کیلومتر مربع از سطح تهران پیاده شد. مردم از این عوارض خوب استقبال کردند و پرداخت هم می‌کنند و در جمع سالی صد، صد و بیست میلیون تومان عایدات شهرداری از درآمد نوسازی است. سوال فرمودید در مورد بودجه سنگین شهرداری؛ من ارقامی خدمت شما عرض می‌کنم و خیال می‌کنم امروز که دور هم جمع شده‌ایم باید حقایق را به همدیگر بگوییم و آن این است که بودجه شهرداری تهران باید ده برابر بودجه کنونی باشد؛ یعنی پنج هزار میلیون تومان. بودجه شهرداری‌های پاریس و سوئیس هر یک همین مقدار است در حالی که مساحت شهر پاریس و حومه صد کیلومتر هم کوچکتر از تهران و جمعیت آن یک میلیون نفر کمتر است ولی بودجه پاریس شش برابر بودجه تهران تعیین شده و تامین می‌گردد. شهر لس‌آنجلس با هفتصد هزار جمعیت کمتر از تهران، با بودجه‌ای پنج برابر بودجه شهرداری تهران اداره می‌شود و من از توکیو و دیگر شهرها که بودجه‌هایی بیست برابر تهران دارند حرفی نمی‌زنم. شما آقایانی که در اینجا تشریف دارید، هر یک روزانه سه ریال به شهرداری می‌دهید چه من شهردار باشم و چه آقا در جای من بنشیند، تا این سه قران سه تومان نشود نمی‌شود این توقعات و انتظارات را یکجا برآورده ساخت... اگر ما در آن موقع اعلام می‌کردیم که بودجه شهرداری ۵۰۰ میلیون تومان است، نمی‌دانستیم که وزیر کشور در محاسبه دچار اشتباه شده و حالا باز هم توضیح می‌دهم صد و بیست میلیون تومان درآمد نوسازی، هفتاد میلیون عوارض احتمالی نوسازی است. این بودجه را تقسیم کنید بر هزینه‌های آتش‌نشانی، خرید کامیون زباله، تانکر، شرکت واحد، پارک‌سازی، مسیل‌سازی، تونل‌سازی و هزار و یک مورد دیگر. راجع به نقشه جامع اشاره کردید و عرض می‌کنم تدوین نقشه جامع بزرگترین خدمت برای تهران است. این کار صحیح و اصولی بود و شهر چهار میلیونی را دیگر نمی‌شود بدون نقشه و طرح و سرخود اداره کرد. یک زمان در تهران هر دو طرف خیابان‌ها را مغازه می‌ساختند و حالا دیگر نمی‌شود این‌طور عمل کرد؛ زیرا که ترافیک و دیگر مسائل مطرح است و جایی که دو طرفش مغازه است نمی‌شود ترافیک آرام داشته باشد. باید مرکز دادوستد و صنایع و به طور مثال چوب‌بری و آهنگری از مراکز سکنی جدا شود. یکی از دوستان من که خیلی به وی علاقه دارم در اینجا نشسته و یادداشتی داده است. از فرصت استفاده کرده و جواب عرض می‌کنم که من تمام مشکلات مردم را درک می‌کنم نه اینکه تصور بفرمایید ادراک این کار را ندارم، به خدا تمام مسائل را می‌فهمم اما علاج ندارد.»

نسل آینده

شهردار سپس با حالتی آرام اظهار داشت: «اگر نسل آینده بخواهد ترافیک آرام داشته باشد و اگر بخواهید که آیندگان آسوده زندگی کنند باید شما افراد نسل حاضر فداکاری بکنید و حداقل تا پنج سال این مشکلات را تحمل بفرمایید. این آقای محترم و دوست بنده پرسید که چرا در محلاتی اجازه ساختمان بلند نمی‌دهید و در جای دیگر می‌گویید به جای خانه‌های یک طبقه ساختمان بلند بسازید. جواب من این است که سیاست شهرداری را در زمینه ساختمان، مصوبه انجمن شهر و طرح نقشه جامع روشن می‌کند. من مجری نظرات و مصوبه‌ای هستم که هفت وزیر کابینه آن را تصویب کرده‌اند. من این تصویب‌نامه را اجرا می‌کنم. اگر غیر از این عمل کنم خواهند گفت ماموران شهرداری پول گرفته‌اند. من این طرح را اجرا می‌کنم و می‌گویند چرا ساختمان بلند نمی‌سازید و ساختمان بلند می‌سازیم می‌گویند چرا می‌سازید! پس بفرمایید با این عقاید ضدونقیض چه باید کرد؟»

اما پرسش‌ها در سالن کنفرانس می‌جوشید. شهردار در میان صدها پرسش محاصره شده بود، اما نه تنها دستپاچه نبود بلکه حالتی داشت که می‌توانست از پس همه سوال‌ها برآید.

درست است

در جلسه کنفرانس، شهردار در پاسخ انتقادات یکی از ناطقین در زمینه معطلی مردم و مراجعان در اداره شهرسازی گفت: «مشکلات جواز ساختمان درست است و در این مورد باید بررسی‌های لازم بشود؛ ولی مردم نباید از رسیدگی‌ها ناراحت بشوند، چون این وظیفه شهرداری است؛ اما اگر کسی از صاحب ساختمان پول بخواهد آن را به ما بگویید. این قبیل افراد از شهرداری باید طرد شوند.»

شهردار خطاب به آقای معصومی یکی از منتقدین گفت: «آقای محترم! مشکلات با رشادت من حل شده و انجمن شهر هم از من حمایت کرده است. این را قبول بفرمایید که طرح نقشه جامع تهران به صورتی که تدوین شده بود قابل اجرا نبود. خوب تنظیم شده بود ولی اجراشدنی نبود و مهم آنکه چهارده هزار میلیون تومان هم برای اجرایش پول لازم داشت.» شهردار گفت: «ما که این پول را نداشتیم ناچار بودیم نقشه را مقدم و موخر بکنیم و این هم اساسی‌ترین مشکل شهر است و هم قاطع‌ترین جواب من به آقای معصومی.»

شهردار همچنین گفت: «من قسمت دست‌و‌پاگیر طرح نقشه جامع تهران را از دستور خارج کرده‌ام. تقریبا به موجب نقشه، یک‌سوم شهر در غرب پیش‌بینی شده بود که همه را حذف کردیم و شهر در این منطقه محدود شده به همان اسکلت اصلی که لازم است. خیابان‌های شمالی و جنوبی و دو خیابان ۷۶ متری هر یک با ۵۰۰ متر حریم از طرح حذف شد. با وجود خیابان‌های قدیم و جدید شمیرانات، راه سوم طرح جامع ضرورت نداشت. ما جردن و پارک‌وی را ساختیم و جاده سوم هم می‌کشیم، با این ترتیب دیگر نیازی به خیابان‌های تازه شمالی - جنوبی نداریم.»

شهردار گفت: «آقای معصومی نقشه جامع چه می‌گوید؟ چه حرف بی‌ربطی زده که بزنیم توی دهانش؟! آقای محترم نقشه جامع گفته: در این خیابان ایران‌شهر که ظرفیت حرکت و توقف این همه اتومبیل را ندارد، ساختمان مسکونی ساخته شود نه اداری. حالا در این خیابان، پیش از نقشه، خانه‌های بزرگی ساخته‌اند و به دولت و شهرداری اجاره داده‌اند. آیا این کار صحیح است که شما و من هر روز در این خیابان گرفتار ترافیک کور بشویم؟»

شهردار تهران گفت: «آقای معصومی به این دلیل من از طرح نقشه جامع حمایت می‌کنم که می‌گوید در خیابان ایران‌شهر دیگر اجازه ساختمان بزرگ و دولتی نباید داده شود. این منطقه را طرح، قسمت مسکونی اعلام کرده و شما بفرمایید که با توجه به وضع موجود شهر این نحوه عمل درست است یا نه. اگر درست است حرف خود را پس بگیرید و اگر نادرست است دلیل بیاورید.»

شهردار گفت: «شما سوال فرمودید که تغییرات نقشه جامع در چه زمینه است و من عرض کردم که این تغییرات را اعلام کرده‌ایم. به این ترتیب جاده‌های اضافی حذف و فضاهای آموزشی - بهداشتی که دولت نمی‌توانست طرح خود را در آن اراضی اجرا کند از حریم خارج گردیده است. حقیقت مطلب آن است که من نمی‌توانم به مردم بگویم که شما مدت ده سال تامل کنید تا وزارتخانه‌های بهداری و آموزشی پول پیدا کنند و در این اراضی طرح‌های خود را اجرا کنند.»

پیغمبر و نه پیامبرزاده

شهردار گفت: «من مطلب آخری را به شما عرض می‌کنم. نه پیغمبر هستم و نه پیامبرزاده! اگر حسن‌نیت باشد و به اشتباهات خود اعتراف کنیم، می‌توانیم در اصلاحات شهری هم موفق بشویم. این نقشه جامع برای اولین بار در تهران تدوین شد و ما نه شهرساز داشتیم و نه از نقشه چیزی می‌دانستیم. خود من در دو سال گذشته هر هفته هشت ساعت روی این نقشه کار کرده‌ام و حالا مدعی هستم که مطلع‌ترین آدم در مورد نقشه‌ها هستم. به این علت در دیدار خود از پاریس، نیویورک، لس‌آنجلس از طرح جامع حرف زدم و گل کردم.»

شهردار اظهار داشت: «نقشه هنوز هم اشکالاتی دارد؛ در مورد انقلاب اداری در شهرداری خیلی‌ها به من مطالبی گفته‌اند. آقای نخست‌وزیر از افرادی است که در این مورد بارها به من تذکراتی داده و من هم تا آنجا که مقدور بوده کارکنان شهرداری را به تواضع و همکاری با مردم دعوت کرده‌ام؛ ولی شهرداری ۱۴ هزار نفر کارمند دارد، یکی خوب است و دیگری خلق تند دارد. آیا می‌شود کارمندی را که شب با خانمش دعوا کرده، با خلقی تند به اداره آمده و با مردم مرافعه می‌کند، مهار کرد.»

تعریف نکنید

در این موقع رئیس انجمن محلی خیابان آهنگ از جا برخاست و برای شهرداری شعار موافق داد. حاضران به وی تذکر دادند که این سالن جای حرف زدن است و انتقاد، خلاصه به وی مهلت ندادند صحبت کند. رئیس انجمن محلی خیابان سی‌متری گلستان مطلب بسیار جالبی را عنوان کرد، او گفت: «خیابان سی‌متری گلستان را شهرداری در برنامه گذاشته بود و آسفالت می‌کرد، یک روز آقای مهندس شمسایی مدیرکل آسفالت شهرداری به این خیابان آمده بود و بچه‌ها توی خیابان فوتبال می‌کردند. از بخت بد توپ بچه‌ها خورد به اتومبیل آقا و او رفت و به این سبب دستور تعطیل آسفالت را داد!» در پاسخ این شخص شهردار گفت: «دستور می‌دهم اول بهار آسفالت آن خیابان دوباره شروع شود.»

ما تضمین می‌کنیم

در این هنگام یکی از حاضران به پا خاست و گفت: «با تضمین ملکی و سپردن وثیقه حاضرم این اتوبوس‌رانی را بگیرم و اداره کنم.» وی خطاب به شهردار گفت: «من نمی‌دانم این چه اصراری است که این اتوبوس‌رانی را نه خودشان می‌توانند اداره کنند و نه به دست مردم می‌دهند.» ناطق سپس گفت: این دریچه‌های آب و برق را به مردم گران حساب می‌کنند و سپس در مورد نرخ تلفن آب و برق مطالبی را مطرح کرد.

شهردار به این پرسش‌ها پاسخ داد و اظهار داشت که آب و برق و تلفن به من مربوط نیست ولی در مورد اتوبوس‌رانی مشغول پیاده کردن طرح هستیم و در زمینه کارمندان شهرداری هم همین‌قدر می‌گویم که وضع فرد فرد افراد در این سازمان رسیدگی می‌شود و به زودی به دو کارمند عالی‌رتبه شهرداری خاتمه خدمت داده می‌شود و پرونده دو مدیرکل دیگر به دادگاه فرستاده خواهد شد. شهردار گفت: «ولی من به رفتگر خاتمه خدمت نمی‌دهم و تا برای آنان بازنشستگی درست نکنم قلم برای قطع نان کسی برنخواهم داشت.»

چرا تا حالا نگفتید

شهردار گفت: «چطور شما آقایان در مدت شانزده سالی که شرکت واحد به وجود آمده هیچ وقت هیچ نگفتید و حالا یک سال است آمده دست شهرداری ایراد می‌گیرید ولی من به شما حق می‌دهم و مسئله شرکت واحد با مردم در میان گذاشته می‌شود و اصلاح خواهد شد.»

سپس رئیس انجمن محلی وحیدیه صحبت کرد و گفت: «آقای شهردار! دستور بفرمایید به نامه‌ها و شکایات ما رسیدگی کنند.» ناطق اظهار داشت که «در وحیدیه ۸۰۰۰ دانش‌آموز از سه خیابان که فقط ۱۳۰ متر آن‌ها خاکی است، عبور می‌کنند و از طرف مردم درخواست آسفالت این منطقه را دارم.» خانمی از ته سالن به پا خاست و فریاد زد: «آقای شهردار! ما در خارج از محدوده زندگی می‌کنیم و خدمات شهری به ما نمی‌دهند. بفرمایید تکلیف ما چیست و چه باید بکنیم؟»

نهر فیروزآباد

در پایان، آقای پیشرو رئیس انجمن محلی بریانک در مورد اقدامات شهرداری در غرب تهران و پوشش روی نهر فیروزآباد در شمال خیابان قزوین سخن گفت و اظهار داشت که در این منطقه یک باغبان و یک کارخانه‌دار مسیر خیابان را غصب و راه عبور مردم را بسته‌اند.

از آن پس شهردار به آخرین پرسش‌ها جواب داد و گفت: «آقایان من با دادن آب و برق و تلفن در محلات خارج از محدوده موافق هستم و به صراحت عرض می‌کنم که بروید و از قول من به این سازمان‌ها بفرمایید که شهرداری با دادن آب و برق و تلفن به مردم مخالفتی ندارد. در مورد مشکلات غرب و سخنان آقای پیشرو فورا اقدام می‌شود و دستور آسفالت خیابان‌های وحیدیه نیز به محض مساعدت هوا داده خواهد شد.»

در این موقع وقت جلسه پایان یافت و پنجاه نفر از حاضران ضمن مراجعه به آقای ویژه سوالات خود را تسلیم کرده و در حالی که شهردار را در حلقه محاصره خود گرفته بودند جلسه را ترک گفتند.

مشکلات تهران در نیم قرن پیش

مصرف نوشیدنی‌های مصنوعی در تابستان ممنوع!

با این راهکارها از گرمازدگی در روزهای گرم نجات پیدا کنید

با این ۷ راهکار از گرمازدگی نجات پیدا کنید

علیرضا عباسیان متخصص طب ایرانی در خصوص علت گرمازدگی و راه‌های درمان آن، اظهار کرد: به هم خوردن تعادل مایعات و الکترولیت‌ها در بدن سبب ایجاد گرمازدگی می‌شود؛ دلیل برهم خوردن این تعادل گرمای هواست، زمانی که بدن فرد به مدت طولانی  در هوای گرم قرار گیرد  یا بیش از حد گرما در بدن او تولید شود سیستم تنظیم کننده دمای بدن از کار  بی‌افتد.

این متخصص طب ایرانی اظهار کرد: زمانی که بدن فردی دچار گرمازدگی می‌شود، نمی‌تواند گرمای اضافی خود را دفع کند؛ در نتیجه دمای بدن افزایش پیدا می‌کند و اندام های اصلی را دچار مشکل می‌کند، آب بدن در این صورت کم شده و این کم شدن، غلظ آب باقی مانده در بدن را افزایش می‌دهد.

کودکان در برابر گرمازدگی آسیب پذیرتر هستند

عباسیان با تاکید بر اینکه افراد باید قبل اینکه گرما زده شوند از شیوع آن جلوگیری کنند، عنوان کرد: در تابستان  شدت تابش آفتاب زیاد است باید بیشتر از کوکان مراقبت کرد، چرا که بدن آن‌ها در مقابل بدن افراد دیگر آسیب پذیرتر است؛ اگر افراد قصد سفری را  دارند که  در معرض تابش نور آفتاب هستند، باید همراه خود آب به میزان کافی داشته باشند تا دچار گرمازدگی نشوند.

بیشتر بخوانید: علائم گرما زدگی چیست؟

وی  مطرح کرد: افرادی که به دلیل شغل‌هایشان مجبور به بیرون رفتن هستند باید در طول روز میزان آب بدن خود را به حد تعادل نگه دارند؛ زمانی که املاح  از بدن خارج می‌شود، جایگزین کردن این املاح دشوار است و بهترین کار قبل از گرمازدگی پیشگیری از آن است.

از نوشیدنی‌های صنعتی استفاده نکنید!

این متخصص طب ایرانی با بیان اینکه افراد برای تامین کمبود آب بدن خود نباید از نوشیدنی صنعتی استفاده کنند، بیان کرد: برخی  افراد فکر می‌کنند که می‌توان با نوشیدن مایعات شیرین صنعتی آب بدن را تامین کنند که فکری کاملا اشتباه است؛ در ترکیب نوشابه، آب میوه‌های صنعتی، بستنی‌های میوه‌ای مقدار زیادی مواد قندی به کار رفته است که برای سلامتی افراد اصلا مفید نیست، به خصوص اگر فردی قند بالا و یا دیابت داشته باشد، مصرف این مواد می‌تواند خون را غلیظ‌تر کند و تعادل بین  آب و املاح بدن را به هم بریزد.

میوه‌هایی که به تامین آب بدن کمک می‌کند 

عباسیان با تاکید بر اینکه افراد باید از مواد طبیعی در طول روز استفاده کنند،  گفت: توصیه می‌شود افراد از سبزیجات و میوه‌جاتی که آب زیادی دارند استفاده کنند؛ کاهو و خیار موادی هستند که برای تامین کمبود آب بدن مفید است همچنین برخی میوه‌‌ها مانند هندوانه علیرغم شیرینی که دارند پرآب بوده و برای بدن مفید هستند.

بیشتر بخوانید: در هنگام بروز گرما زدگی چه کنیم؟ 

وی در خصوص علائم گرمازدگی اظهار کرد: اولین کار این است که هر فردی شدت گرمازدگی را در بدن خود کاهش دهد؛ گرمازدگی علائم مختلفی در بدن دارد، بعضی گرمازدگی ها در حد بی حالی است و علائمی مانند سردرد، داغ شدن بیش از حد بدن به خصوص در ناحیه چشم را دارد، برخی حالت سوزش در چشم را دارند که می‌توان این موارد را مدیریت کرد و بهبود بخشید.

کودکان را در معرض تابش مستقیم خورشید قرار ندهید

این متخصص طب ایرانی با اشاره به اینکه باید به گروه‌های خاص جامعه مانند اطفال و افراد سالمند بیشتر توجه کرد، عنوان کرد: در این دسته افراد علائم اختلال حواس، بی هوش شدن و غش کردن بروز می‌کند که در صورت مشاهده این علائم باید سریعا به مراکز درمانی مراجعه و گرمازدگی را درمان کرد.

راه‌های درمان گرمازدگی چیست؟

عباسیان در خصوص راه‌های درمان گرمازدگی، بیان کرد: متخصصان استفاده از عرقیجاتی مانند شاه‌تره، عرق کاهو، انواع سکنجبین را توصیه می‌کنند؛ ما بیش از 1000 نوع عرقیجات داریم که ترکیبی از ترشیجات و شیرینی جات هستند، در بیشتر این ترکیبات به خصوص سکنجبین از شکر به جای عسل استفاده می‌کنند، افراد می‌توانند خود در منزل این ماده را تهیه کنند.

بیشتر بخوانید: چگونه گرمازدگی را درمان کنیم؟

وی ادامه داد: اما در درمان گرمازدگی با سکنجبین، توصیه می شود از شکر بیشتر استفاده شود؛ می‌توان در درمان افراد گرما زده یک یا 2 قاشق مرباخوری شربت غلیظ را استفاده کرد،  شربت آبلیمو را هم  می‌توان به جای شربت سکنجبین به نوشید به این صورت که کمی آبلیمو را با کمی شکر و آب مخلوط کنند و به بیمار بدهند به شرط اینکه این شربت بیشتر ترش مزه باشد. 

با این راهکارها از گرمازدگی در روزهای گرم نجات پیدا کنید

استفاده از مایعات را فراموش نکیند

این متخصص طب ایرانی با اشاره به اینکه مایعات برای افراد گرمازده بسیار مفید است، عنوان کرد: فردی که گرما زده شده است با مصرف مایعات طبیعی بهبود می‌یابد؛ یکی دیگر از راه‌های درمان قرار گرفتن در هوای خنک است اما توجه داشته باشند که مقابل باد مستقیم کولر قرار نگیرند و سعی کنند زیر نور آفتاب نباشند.

عباسیان با بیان اینکه محیط اطراف فرد گرمازده در روند بهبودی بسیار موثر است یاد آور شد: روی بدن را با پارچه‌ای خنک بپوشانید همچنین دوش آب ولرم رو به خنک در مدت زمان کوتاه،  بسیار کمک کننده است.

امام‌جمعه‌ای که مخالف آزادی بود

نگاهی به خطبه‌های جنجال‌برانگیز حجت‌الاسلام حسنی
تاریخ ایرانی: ۱۵ بهمن ۱۳۷۹ گفته بود: «خیال نکنید پیر شده‌ام، نه! دشمنان هم خیال نکنند، حالا ۲۰ سال دیگر هم من مسلح هستم و خواهم بود.» اما به ۲۰ سال نکشید؛ دیشب (۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷) درگذشت. صاحب پرتیراژ‌ترین کتاب‌ خطبه‌های نماز جمعه بود و درحالی در ۹۱ سالگی چشم از جهان بست که از سال ۹۲ دیگر در نماز جمعه ارومیه حاضر نمی‌شد. دو سال بعد از آنکه نشان «درجه یک شجاعت» را از محمود‌ احمدی‌نژاد گرفت؛ رئیس‌جمهوری که دولتش را «دولت عدالت» به سبک امام زمان می‌دانست و دولت محمد خاتمی را «دولت افسادات». 
حجت‌الاسلام غلامرضا حسنی از اوایل دهه ۱۳۴۰ در زادگاه خود و پس از انقلاب در ارومیه نماز جمعه را اقامه می‌کرد؛ او که پیش از انقلاب مبارزه مسلحانه را انتخاب کرده بود، پس از انقلاب سلاح بر زمین نگذاشت؛ با کلاشینکف به نماز جمعه می‌رفت و شب‌ها هم که می‌خوابید اسلحه زیر بالش داشت. در دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده شد و به پیشنهاد هاشمی رفسنجانی به کمیسیون دفاع رفت؛ در آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که هواپیماهای عراقی برای اولین بار به فضای تهران تجاوز کردند، حسنی بدون اینکه با مسئولان ساختمان مجلس هماهنگ کرده باشد، خودش را به پشت‌بام مجلس رساند و با مسلسلی که در پشت‌بام مجلس کار گذاشته بودند، هواپیماهای جنگی را به رگبار بست. در پاییز و زمستان ۱۳۵۹ با لباس نظامی در جبهه پیرانشهر حضور داشت. یک ماه اول را به طور مداوم و مستمر بود و در ماه‌های بعد در طول هفته چند روز را می‌ماند و آخر هفته برای اقامه نماز جمعه به ارومیه بازمی‌گشت. 
حسنی که با پیروزی انقلاب با حکم آیت‌الله مهدوی‌کنی موظف به تشکیل و ساماندهی کمیته‌های انقلاب در استان آذربایجان غربی شده و با گروه‌های سیاسی مخالف مبارزه کرده بود، نتوانست پسرش را از عضویت در این گروه‌ها بازدارد و در ‌‌نهایت شاهد اعدام او بود. در خاطراتش گفته است: «پسر بزرگم، رشید با رژیم شاه سخت مبارزه می‌کرد. دوران ستمشاهی که در دانشگاه تهران تحصیل می‌‌نمود، یکی دو بار دستگیر و زندانی شد. قبل از پیروزی، وقتی به ارومیه و روستا می‌آمد، در برگزاری هرچه باشکوه‌تر مراسم نماز جمعه بزرگ‌آباد، تلاش می‌کرد و در فعالیت‌های جنبی آن از قبیل بیل‌زنی در باغات، شخم زدن، کمک به فقرا و مستمندان می‌‌کوشید. او پس از پیروزی انقلاب، ناگهان به گروه سیاسی سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آن‌ها شد، به طوری که مسئولیت شاخه آذربایجان غربی بر عهده او بود. خیلی با او صحبت کردم تا در راهش تجدیدنظر کند، ولی نکرد. در‌‌‌ همان زمان انشعابی در میان اعضای این گروه پدید آمد و به دو گروه اقلیت و اکثریت منشعب شدند و اقلیت‌ها به جمع گروهک‌های سیاسی محارب پیوستند و جنگ مسلحانه بر ضد حکومت اسلامی آغاز کردند. تصمیم گرفتم جلوی فعالیت‌های او را بگیرم. نخست چند بار تذکر و تهدید انجام گرفت، ولی فایده نکرد. آن وقت نماینده مجلس و در تهران بودم. یک روز رشید هم به تهران آمده بود. جایش را شناسایی کردیم. در کمیته انقلاب تهران با آیت‌الله مهدوی‌کنی تماس گرفتم و گفتم یک موردی هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. یکی از محافظان خودم به نام آقای جلیل حسنی را نیز همراه آن‌ها کردم. گفتم اگر مقاومت یا فرار کرد بزنید، نگذارید فرار کند و اگر هم تسلیم شد، دستگیر کنید و به کمیته تحویل بدهید. آن‌ها رفتند و او را دستگیر کردند. رشید چند روزی در کمیته تهران بود. بعد برای بازجویی و محاکمه به تبریز انتقال دادند. او چون محل فعالیت‌هایش، استان آذربایجان بود در این شهر محاکمه و به اعدام محکوم شد و بلافاصله حکم اجرا شد. من در مورد انقلاب با هیچ شخصی ولو پسرم باشد، شوخی ندارم و با هیچ احدی در این مورد عقد اخوتی هم نبسته‌ام. هنوز هم اگر یکی از فرزندانم بر ضد انقلاب و رهبری، خدای ناکرده، فعالیت کند، ‌‌‌همان کاری را خواهم کرد که با رشید کردم.» سال ۱۳۸۷ در مصاحبه‌ای گفت: «رشید حسنی پسرم بود که افکار چپی و منحرف داشت. البته قبل از اینکه منحرف شود با شاه می‌جنگید، اما روحانیون درباری منحرفش کردند و مرتد شد. خودم گفتم پسرم را دستگیر کنند و اگر حکمش ۱۰ سال زندان است به او حبس ابد بدهند و اگر حکمش حبس ابد باشد او را اعدام کنند که خوشبختانه اعدام شد. با اعتقاد قلبی این کار را کردم و اصلا ناراحت نیستم.» 
خطبه‌های آتشین و انتقادی حسنی در دوره اصلاحات با بازتاب‌های زیادی در روزنامه‌های آن زمان مواجه می‌شد؛ خصوصا روزنامه «صبح امروز» که خطبه‌هایش را منتشر می‌کرد. خودش هم گفته «برخی از دوستان روزنامه‌هایی که بر علیه من می‌نوشتند را برایم می‌آوردند، مخصوصا روزنامه‌ای که فک مدیرمسئولش (صبح امروز) قراضه کردند را بیشتر برایم می‌آوردند.» منظورش سعید حجاریان است و ماجرای ترور او. حتی یک بار روزنامه صبح امروز را «حیوان» خطاب کرد. (روزنامه صبح امروز، ۱۳ آذر ۱۳۷۸) 
اعتراض او به آزادی‌هایی بود که در دوره خاتمی رایج شد؛ در خطبه‌های نماز جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۸۰ صراحتا گفت «من به آزادی اعتقادی ندارم»: «بعضی‌ها آزادی‌هایی به کشور تزریق کردند که این آزادی‌ها، آزادی‌های ۱۲۰ ساله آمریکایی است، ما عبد خدائیم. آزادی معنی ندارد.» حتی سال ۱۳۸۷ با حضور خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری مخالفت کرد و استدلالش این بود که‌: «ایشان آزادی را آوردند که مورد قبول قرآن و رسول‌الله و رهبری نیست. ایشان ریشه اسلام و قرآن را زدند.» این جمله‌اش در سال ۸۰ خیلی معروف شد: «من با آزادی مخالفم و هستم چون حرف مرد یکی است.» 
به عملکرد شورای نگهبان گلایه داشت که‌ «این‌ها قضیه را خیلی شل گرفتند، اگر اصلاحات آنچنانی را شل نمی‌گرفتند، ‌این کتک را نمی‌خوردیم و بیکاری و افساد و سایر مسائل در جامعه از نتایج شل گرفتن شورای نگهبان است.» متاسف بود از اینکه تاکنون حکم قطع ید و اجرای حد دزدی در ایران اجرا نشده و از قوه قضائیه می‌خواست این حکم را به اجرا درآورد. 
در خطبه‌های نماز جمعه، بیل کلینتون رئیس‌جمهور وقت آمریکا را «بیل کلنگ» خواند و خطاب به او گفت‌: «احمق موشک موثر نیست.» (صبح امروز، ۱۹ دی ۱۳۷۸) تیرماه ۷۹ در مصاحبه‌ای با دوهفته‌نامه «دانستنی‌ها» پیشنهاد داد مصباح یزدی وزیر ارشاد شود و امیدوار بود «انشاالله روزی خواهد رسید که همین وزیر ارشاد (عطاءالله مهاجرانی) را شلاق می‌زنیم ما. پدرش را درمی‌آوریم.» بهمن ۷۹ در خطبه‌های نماز جمعه گفت: «مرگ بر دیپلماسی، دیپلماسی یعنی چه؟!» معتقد بود «وقتی پلو، پول و پارتی یک جا جمع شدند آدم را دیوانه می‌کند.» در یکی از خطبه‌هایش وقتی به خبر رواج تریاک و هروئین تقلبی اشاره کرد، خطاب به معتادان گفت: ‌«برادران محترم هروئینی! هروئین نکشید. آقایان تریاکی‌ها، تریاک مصرف نکنید شما را خواهد کشت. نمی‌دانم دست بن‌لادن یا آمریکا یا هر دو در پشت این جنایت‌هاست!» 
حسنی ۸ سال به اصلاحات تاخت و حرفش این بود که این اصلاحات «هرزه‌گری و بی‌بندوباری» است و «این آزادی خیلی مرگبار بود. این اصلاح‌طلبان نمی‌خواهند حسنی‌ها در مملکت تربیت شوند.» با پایان دوره خاتمی، پیشنهاد داد «حال که از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی خبری نیست بهتر است آیت‌الله یزدی کشور را با آموخته‌های اسلامی اداره کند.» ولی همچنان مایل بود هاشمی کاندیدا شود و خطاب به او گفت: «وقتی که در جمع مردم خونگرم ارومیه از جنابعالی دعوت به حضور در انتخابات ریاست جمهوری نمودم، مردم به وجد آمدند. انقلاب ما در گذشته با فراز و فرودهایی روبرو بوده است و در آینده نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. من کسانی را که اکنون خود را برای حضور در انتخابات آماده می‌کنند تخطئه نمی‌کنم، همه آن‌ها محترمند اما همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند هیچ کس برای من هاشمی نمی‌شود، من هم می‌گویم هیچ کس برای ایران هاشمی نمی‌شود.»  
در انتخابات سال ۱۳۸۴ هم به هاشمی رای داد اما بعدا حامی رقیب هاشمی، محمود احمدی‌نژاد شد. یک سال از آن دولت نگذشته گفت: «دولت احمدی‌نژاد واقعا یک دولت اسلامی است.  این دوره فرصت خوبی است تا ما در جلوگیری از رشد منکرات و مفاسد غیراخلاقی اقدام کنیم.» در آستانه انتخابات سال ۱۳۸۸ هم اعلام کرد «با تمام وجود از احمدی‌نژاد حمایت خواهم کرد.» در فروردین ۱۳۹۰ نشان شجاعت درجه یک از احمدی‌نژاد گرفت و پس از آن گفت: «حمایت از دولت عدالت‌محور در جهت سازندگی، وظیفه همه آحاد جامعه است.» سال ۱۳۹۱ در گفت‌وگو با مجله «آدینه تهران» ابراز عقیده کرد: «تفاوت دولت احمدی‌نژاد و خاتمی از زمین تا آسمان است. دولت احمدی‌نژاد یک دولت اصولگراست و من همین الان هم به احمدی‌نژاد علاقه دارم. اگر علاقه نداشتم حتما مبارزه می‌کردم. خدماتی که آقای احمدی‌نژاد مخصوصا در سفرهای استانی به شهرهای مختلف و روستا‌ها انجام داده است در تاریخ انقلاب کم‌نظیر است.» 
از دی ۱۳۹۲ در پی بیماری خانه‌نشین شد؛ امام‌جمعه‌ای که کشاورزی می‌کرد و می‌گفت «دست آخوند باید به جیب خودش باشد» و یکی از رموز موفقیت خودش را همین استقلال مالی می‌دانست. او حتی وصیت کرده بود که او را در زمینی که در آن امکان کشاورزی هست دفن نکنند: «روبروی روستای زادگاهم، کوهی سنگی وجود دارد که امکان کشاورزی در آن وجود ندارد، وصیت کرده‌ام مرا آنجا دفن کنند.» گرچه امروز اعلام شد او در قطعه شهدای باغ رضوان ارومیه جنب یادواره شهید باکری به خاک سپرده می‌شود. 

روزی که زنان ایرانی ورزشگاه را پر کردند

تماشاچیانی که با چادر بازی فوتبال ایران و اسرائیل را تماشا کردند
بعدازظهر ۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۷ یکی از پرهیجان‌ترین روزهای ورزش ایران بود؛ ورزشگاه امجدیه کمتر هیجان و ازدحامی چون آن روز را به خود دیده بود. مردم فوتبال‌دوست تهران حتی در روزهایی که بازی فوق‌العاده‌ای در امجدیه نبود، سکوی تماشاچیان را خالی نمی‌گذاشتند. اما سکوهای امجدیه تا آن روز کمتر این تعداد تماشاچی زن به خود دیده بود. خبرنگار روزنامه اطلاعات فردای آن روز نوشت: «خانم‌ها در کشور ما آنقدر که به ورزش‌های والیبال و پینگ‌پنگ و بسکتبال علاقه نشان می‌دهند کمتر به رشته‌های دیگر توجه دارند خصوصا که در فوتبال خانم‌ها فعالیتی ندارند ولی تعداد قلیلی از دختران ورزش‌دوست که خودشان هم اهل ورزش هستند اغلب برای تماشای بازی تمام ناراحتی‌ها را تحمل می‌کنند و به امجدیه می‌روند ولی دیروز زنان تماشاچی امجدیه جز آن گروه همیشگی بودند. زنان زیادی دیروز در تریبون‌های امجدیه به چشم می‌خوردند و این استقبال زنان از مشابقه دیروز واقعا بی‌سابقه بود. زنان حتی با چادر و بچه به بغل از تماشای مسابقه دیروز صرف‌نظر نکرده و غالبا نشستن سه ساعت زیر آفتاب را برای تماشای مسابقه فوتبال تحمل کرده بودند و مدت‌ها قبل از شروع مسابقه در امجدیه حاضر شدند.» 
امجدیه آن روز شاهد فینال مسابقات جام ملت‌های آسیا بین ایران و اسرائیل بود که با برتری ۲ بر ۱، ایران را قهرمان آسیا کرد؛ پایان ده روز انتظار و هیجان در تهران. اولین مسابقه جمعه ۲۰ اردیبهشت برگزار شد و با پیروزی ۲ بر صفر ایران بر هنگ‌کنگ شروع خوبی را رقم زد. دوشنبه ۲۳ اردیبهشت تیم ملی فوتبال ایران به مصاف چین رفت و با نتیجه ۴ بر صفر با گل‌های همایون بهزادی، غلامحسین فرزامی، حسین کلانی و اکبر افتخاری تبدیل به دومین برد ایران شد. حریف بعدی ایران تیم ملی برمه بود که روز ۲۶ اردیبهشت با حضور ۳۵ هزار تماشاچی در ورزشگاه امجدیه زورآزمایی کردند و با نتیجه ۳ بر ۱ به نفع ایران به رختکن برگشتند. جمعه ۲۷ اردیبهشت تیم فوتبال اسرائیل ۴ بر یک چین را شکست داد. با وجود اینکه ایران از لحاظ مجموع امتیازات در مقام اول قرار داشت و در هیچ یک از مسابقات مغلوب نشده بود اما پیروزی اسرائیل بر چین کار را سخت کرد و ایران در مصاف با اسرائیل فقط در صورتی که می‌توانست پیروز شود یا مساوی کند به جام آسیا دست می‌یافت، در غیر اینصورت برای بار دوم جام آسیا نصیب اسرائیل می‌شد. یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۷ روز سرنوشت بود؛ گل‌ها در نیمه دوم به ثمر رسید؛ گل اول به نفع اسرائیل و گل دوم و سوم به نفع ایران که یکی را همایون بهزادی به دروازه اسرائیل فرستاد و دومی را پرویز قلیچ‌خانی. 
هوشنگ شهابی، استاد روابط بین‌الملل و تاریخ دانشگاه بوستون آمریکا در مقاله‌ای درباره تاریخ سیاسی فوتبال در ایران به این مسابقه مهم اشاره کرده و نوشته است: «سال ۱۳۴۷ نقطه عطفی برجسته در تاریخ فوتبال ایران است. از یک ‌طرف مرگ تختی در همین سال تحسین‌شده‌ترین چهره‌اش را از کشتی گرفت. اما مهم‌تر، سال ۱۳۴۷ ایران و اسرائیل فینالیست‌های جام ملت‌های آسیا بودند، رخدادی چهار سال یک ‌بار و قدیمی‌تر از جام ملت‌های اروپا که در فاصلۀ مسابقات قهرمانی جهانی برگزار می‌شد و بازی هم در تهران بود. فقط یک سال پیش‌تر اسرائیل همسایه‌های عربش را در جنگ شش روزه شکست داده و اغلب ایرانی‌ها سفت و سخت با اعراب بود. حالا در زمانه‌ای که تیم‌های ورزشی عرب بازی با اسرائیل را تحریم کرده بودند، ایران که همیشه مشتاق در پیش گرفتن مشی مستقلی در منازعۀ میان اعراب و اسرائیل بود، میزبان بازی قهرمانی شد. ۲۹ اردیبهشت‌ماه، روز بازی، تهران مملو از اضطراب بود. شایعه شده بود حبیب القانیان، کارخانه‌دار یهودی ثروتمندی که بعد‌ها در سال ۱۳۵۸ اعدام شد، ۱۶ هزار بلیت خریده تا بین یهودی‌های ایران پخش کنند تا آن‌ها هم بتوانند بروند تیم میهمان را تشویق کنند. تصادفا قبل بازی درهای استادیوم امجدیه باز شد و مردم را بدون بلیت راه دادند تو، اتفاقی که خودش شایعه‌هایی تازه بوجود آورد حول این مضمون ‌که شاه می‌خواهد با اطمینان از اینکه ایرانی‌های مسلمان تیم ایران را تشویق خواهند کرد، تمایلات اسلامی و ایرانی‌اش را نشان بدهد. در طول بازی تماشاگر‌ها زیاده از حد هیجان‌زده بودند و شعارهای ضد یهود شنیده می‌شد، اتفاقی مؤید ارتباط میان یهودستیزی مدرن در خاورمیانه با ایجاد کشور اسرائیل. سر آخر میزبان ۲ بر ۱، میهمان را شکست داد و ایران قهرمان فوتبال آسیا شد؛ در استادیوم هوادار‌ها غرق شادی بودند. نقل می‌پاشیدند وسط زمین بازی و تا دو ساعت در محوطۀ امجدیه ماندند و شعارهای میهن‌پرستانه می‌دادند. کمی آن‌سو‌تر یگان موتوری پلیس مضطرب مراقب سفارت ایالات متحده بود. پیروزی ایران به شایعاتی دامن زد مبنی بر اینکه دولت به داور هندی رشوه داده ایران را برنده کند، یا شق دیگرش اینکه اسرائیلی‌ها از قصد باخته‌اند تا هم‌پیمانشان، شاه، بتواند افتخار به دست آوردن چیزی را بیابد که عرب‌ها از پسش برنیامده بودند ــ شکست دادن اسرائیل. اما به دید بسیاری از تماشاگران ایرانی‌ هم این مسابقه رقابتی نه میان کشور‌ها بلکه میان گروه‌های مذهبی بود. 
برد سال ۱۳۴۷ که میلیون‌ها نفر از تلویزیون تماشایش کردند، فوتبال را حقیقتا بدل به پدیدۀ توده‌ها در ایران کرد. دو خوانندۀ محبوب، ویگن و دلکش، ترانه‌هایی به افتخار تیم ایران ضبط کردند. بازیکن‌ها میهمانان مکرر برنامه‌های رادیویی بودند و عکس‌هایشان را سر چهارراه‌ها می‌فروختند. نوجوان‌های بیشتر و بیشتری شروع کردند به بازی با توپ‌های پلاستیکی ارزان قیمت، در زمین‌هایی که هر بار به فراخور یک جا بود و با دروازه‌هایی سیار، بازی‌ای که مشهور شد به گل کوچک.» 
روزنامه‌ها تعداد تماشاچیان بازی ایران و اسرائیل را ۴۰ هزار نفر برآورد کردند؛ مردمی که با فریادهای شادی امجدیه را به لرزه درآوردند و جشن آن‌ها از ورزشگاه به شهر تهران و از آنجا به شهرستان‌ها کشید و مردم به خاطر پیروزی قهرمانان فوتبال در تهران و شهرهای دیگر چراغانی کردند و حتی رانندگان تاکسی‌ها و اتومبیل‌های شخصی تماشاچیان مسابقه را مجانی سوار می‌کردند. 
اما اتفاقی که این بازی پیروزمندانه را دیدنی‌تر کرد، حضور پرشمار زنان در سکوهای تماشاچیان ورزشگاه بود؛ آنچه امروز پس از ۵۰ سال تبدیل به یک خواست عمومی و مطالبه جدی شده است. زنان ایرانی درحالی امروز از درهای استادیوم‌ها حق عبور ندارند که نیم قرن پیش این راه را رفته و روی سکو‌ها نشسته و تیم ملی کشورشان را از نزدیک تشویق کرده‌اند گرچه نه مانند مردان، چنانکه روزنامه اطلاعات نوشت: «خانم‌ها با وجود آنکه لحظات پرهیجانی را در مسابقه دیروز می‌گذراندند ولی کمتر دیده می‌شد که خاتمی شیپور بزند و یا فریاد بکشد و در بین خانم‌ها انگشت‌شمار و معدود بودند کسانی که با هیجان و شادی فریاد می‌زدند. به طور کلی هیجان دیروز خانم‌ها را می‌توان هیجانی آرام و درونی نامید. خانم‌ها اصولا از رفتن به تماشای فوتبال استقبال نمی‌کنند و اغلب سعی می‌کنند در منزل و پای تلویزیون مسابقه را ببینند و ترجیح می‌دهند که با شلوغی استادیوم امجدیه روبرو نشوند. یکی از دختران ورزشکار که تماشاچی اغلب مسابقات فوتبال بوده می‌گفت: یکی از نکاتی که به تدریج مرا هم از تماشای مسابقات فوتبال منصرف می‌کند عدم رعایت اصول اخلاقی غالب جوانان است. آقایان اکثرا هر وقت به تماشای مسابقه می‌آیند یک پاکت تخمه هم با خود همراه می‌آورند و یکی یکی تخمه‌ها را می‌شکنند و روی سر مردم می‌ریزند و اگر ببینند که پهلویشان خانمی نشسته سعی می‌کنند که تخمه را به طرف خانم تماشاچی پرتاب کنند.» 
یکی دیگر از خانم‌های تماشاچی از نزاع و درگیری‌های لفظی مردان در ورزشگاه ناراضی بود: ‌«من هر سال یکی دو بار، آن هم هنگام برگزاری آخرین مسابقات فوتبال باشگاهی به امجدیه می‌آیم. مردم ما هنگام تماشای مسابقه احساسات فوق‌العاده‌ای به خرج می‌دهند. همین که لحظات حساسی برای تیم مورد علاقه‌شان پیش می‌آید می‌ایستند و هورا می‌کشند و اگر اختلاف سلیقه‌ای با پهلودستی داشته باشند کار به نزاع و گفت‌وگوی نازیبایی می‌انجامد و متاسفانه رعایت نمی‌کنند که در کنارشان خانمی نشسته است و تحمل این وضع برای یک خانم با ناراحتی اعصاب تمام می‌شود ولی با تمام این مشکلات باز هم دیروز خانم‌ها از مسابقه فوتبال استقبال کرده بودند.» 
روزنامه اطلاعات ۳۰ اردیبهشت ۱۳۴۷ از زنان مانده در پشت در ورزشگاه‌ها هم نوشت؛ البته نه به دلیل عدم اجازه ورود به داخل: ‌«در طول مسابقات فوتبال جام آسیایی بسیار اتفاق افتاده بود که خانم‌های تماشاچی به علت آنکه دیر رسیده بودند پشت در استادیوم امجدیه بمانند و چون جای خالی هم وجود نداشت اغلب مجبور به بازگشت شدند. یکی از مامورین انتظامات می‌گفت: در یکی دو روز گذشته اگر جا هم بر روی تریبون خالی نبود معهذا سعی می‌کردیم خانم‌ها را داخل امجدیه بیاوریم چون تعدادشان کم بود و بعلاوه نمی‌توانستند در میان مردمی که پشت در انتظار می‌کشیدند باقی بمانند خصوصا که در بین این خانم‌ها یکی، دو روز همسر قهرمانان ایران هم پشت در مانده بودند و مسلما دلمان نمی‌آمد خانمی را که برای دیدن بازی شوهرش به تماشا آمده راهش ندهیم، هرطور شده اگر یک صندلی گوشه زمین هم می‌گذاشتیم برای او جایی پیدا می‌کردیم البته اگر یک نفر بود! همسران فوتبالیست‌ها که اغلب با فرزندانشان به تماشای مسابقات می‌آیند از جمله مشتری‌های پروپا قرص مسابقات‌اند و اغلب چون با یکدیگر آشنایی دارند در گوشه‌ای کنار هم می‌نشینند و هیجانی که آن‌ها دارند مسلما در هیچ یک از تماشاچی‌های دیگر وجود ندارد مخصوصا لحظه‌ای که شوهرشان را به علت ضرب‌دیدگی از چمن بیرون می‌برند.» 
۵۰ سال پس از آن روز‌ها سیدرضا صالحی امیری، رئیس کمیته ملی المپیک می‌گوید «حضور بانوان در ورزشگاه‌ها را نیاز اجتماعی می‌دانیم اما برای اجرای آن تابع مبانی فقهی و قانونی هستیم.» و داستان حضور زنان در ورزشگاه همچنان ادامه دارد.