گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

امام‌جمعه‌ای که مخالف آزادی بود

نگاهی به خطبه‌های جنجال‌برانگیز حجت‌الاسلام حسنی
تاریخ ایرانی: ۱۵ بهمن ۱۳۷۹ گفته بود: «خیال نکنید پیر شده‌ام، نه! دشمنان هم خیال نکنند، حالا ۲۰ سال دیگر هم من مسلح هستم و خواهم بود.» اما به ۲۰ سال نکشید؛ دیشب (۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷) درگذشت. صاحب پرتیراژ‌ترین کتاب‌ خطبه‌های نماز جمعه بود و درحالی در ۹۱ سالگی چشم از جهان بست که از سال ۹۲ دیگر در نماز جمعه ارومیه حاضر نمی‌شد. دو سال بعد از آنکه نشان «درجه یک شجاعت» را از محمود‌ احمدی‌نژاد گرفت؛ رئیس‌جمهوری که دولتش را «دولت عدالت» به سبک امام زمان می‌دانست و دولت محمد خاتمی را «دولت افسادات». 
حجت‌الاسلام غلامرضا حسنی از اوایل دهه ۱۳۴۰ در زادگاه خود و پس از انقلاب در ارومیه نماز جمعه را اقامه می‌کرد؛ او که پیش از انقلاب مبارزه مسلحانه را انتخاب کرده بود، پس از انقلاب سلاح بر زمین نگذاشت؛ با کلاشینکف به نماز جمعه می‌رفت و شب‌ها هم که می‌خوابید اسلحه زیر بالش داشت. در دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده شد و به پیشنهاد هاشمی رفسنجانی به کمیسیون دفاع رفت؛ در آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که هواپیماهای عراقی برای اولین بار به فضای تهران تجاوز کردند، حسنی بدون اینکه با مسئولان ساختمان مجلس هماهنگ کرده باشد، خودش را به پشت‌بام مجلس رساند و با مسلسلی که در پشت‌بام مجلس کار گذاشته بودند، هواپیماهای جنگی را به رگبار بست. در پاییز و زمستان ۱۳۵۹ با لباس نظامی در جبهه پیرانشهر حضور داشت. یک ماه اول را به طور مداوم و مستمر بود و در ماه‌های بعد در طول هفته چند روز را می‌ماند و آخر هفته برای اقامه نماز جمعه به ارومیه بازمی‌گشت. 
حسنی که با پیروزی انقلاب با حکم آیت‌الله مهدوی‌کنی موظف به تشکیل و ساماندهی کمیته‌های انقلاب در استان آذربایجان غربی شده و با گروه‌های سیاسی مخالف مبارزه کرده بود، نتوانست پسرش را از عضویت در این گروه‌ها بازدارد و در ‌‌نهایت شاهد اعدام او بود. در خاطراتش گفته است: «پسر بزرگم، رشید با رژیم شاه سخت مبارزه می‌کرد. دوران ستمشاهی که در دانشگاه تهران تحصیل می‌‌نمود، یکی دو بار دستگیر و زندانی شد. قبل از پیروزی، وقتی به ارومیه و روستا می‌آمد، در برگزاری هرچه باشکوه‌تر مراسم نماز جمعه بزرگ‌آباد، تلاش می‌کرد و در فعالیت‌های جنبی آن از قبیل بیل‌زنی در باغات، شخم زدن، کمک به فقرا و مستمندان می‌‌کوشید. او پس از پیروزی انقلاب، ناگهان به گروه سیاسی سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آن‌ها شد، به طوری که مسئولیت شاخه آذربایجان غربی بر عهده او بود. خیلی با او صحبت کردم تا در راهش تجدیدنظر کند، ولی نکرد. در‌‌‌ همان زمان انشعابی در میان اعضای این گروه پدید آمد و به دو گروه اقلیت و اکثریت منشعب شدند و اقلیت‌ها به جمع گروهک‌های سیاسی محارب پیوستند و جنگ مسلحانه بر ضد حکومت اسلامی آغاز کردند. تصمیم گرفتم جلوی فعالیت‌های او را بگیرم. نخست چند بار تذکر و تهدید انجام گرفت، ولی فایده نکرد. آن وقت نماینده مجلس و در تهران بودم. یک روز رشید هم به تهران آمده بود. جایش را شناسایی کردیم. در کمیته انقلاب تهران با آیت‌الله مهدوی‌کنی تماس گرفتم و گفتم یک موردی هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. یکی از محافظان خودم به نام آقای جلیل حسنی را نیز همراه آن‌ها کردم. گفتم اگر مقاومت یا فرار کرد بزنید، نگذارید فرار کند و اگر هم تسلیم شد، دستگیر کنید و به کمیته تحویل بدهید. آن‌ها رفتند و او را دستگیر کردند. رشید چند روزی در کمیته تهران بود. بعد برای بازجویی و محاکمه به تبریز انتقال دادند. او چون محل فعالیت‌هایش، استان آذربایجان بود در این شهر محاکمه و به اعدام محکوم شد و بلافاصله حکم اجرا شد. من در مورد انقلاب با هیچ شخصی ولو پسرم باشد، شوخی ندارم و با هیچ احدی در این مورد عقد اخوتی هم نبسته‌ام. هنوز هم اگر یکی از فرزندانم بر ضد انقلاب و رهبری، خدای ناکرده، فعالیت کند، ‌‌‌همان کاری را خواهم کرد که با رشید کردم.» سال ۱۳۸۷ در مصاحبه‌ای گفت: «رشید حسنی پسرم بود که افکار چپی و منحرف داشت. البته قبل از اینکه منحرف شود با شاه می‌جنگید، اما روحانیون درباری منحرفش کردند و مرتد شد. خودم گفتم پسرم را دستگیر کنند و اگر حکمش ۱۰ سال زندان است به او حبس ابد بدهند و اگر حکمش حبس ابد باشد او را اعدام کنند که خوشبختانه اعدام شد. با اعتقاد قلبی این کار را کردم و اصلا ناراحت نیستم.» 
خطبه‌های آتشین و انتقادی حسنی در دوره اصلاحات با بازتاب‌های زیادی در روزنامه‌های آن زمان مواجه می‌شد؛ خصوصا روزنامه «صبح امروز» که خطبه‌هایش را منتشر می‌کرد. خودش هم گفته «برخی از دوستان روزنامه‌هایی که بر علیه من می‌نوشتند را برایم می‌آوردند، مخصوصا روزنامه‌ای که فک مدیرمسئولش (صبح امروز) قراضه کردند را بیشتر برایم می‌آوردند.» منظورش سعید حجاریان است و ماجرای ترور او. حتی یک بار روزنامه صبح امروز را «حیوان» خطاب کرد. (روزنامه صبح امروز، ۱۳ آذر ۱۳۷۸) 
اعتراض او به آزادی‌هایی بود که در دوره خاتمی رایج شد؛ در خطبه‌های نماز جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۸۰ صراحتا گفت «من به آزادی اعتقادی ندارم»: «بعضی‌ها آزادی‌هایی به کشور تزریق کردند که این آزادی‌ها، آزادی‌های ۱۲۰ ساله آمریکایی است، ما عبد خدائیم. آزادی معنی ندارد.» حتی سال ۱۳۸۷ با حضور خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری مخالفت کرد و استدلالش این بود که‌: «ایشان آزادی را آوردند که مورد قبول قرآن و رسول‌الله و رهبری نیست. ایشان ریشه اسلام و قرآن را زدند.» این جمله‌اش در سال ۸۰ خیلی معروف شد: «من با آزادی مخالفم و هستم چون حرف مرد یکی است.» 
به عملکرد شورای نگهبان گلایه داشت که‌ «این‌ها قضیه را خیلی شل گرفتند، اگر اصلاحات آنچنانی را شل نمی‌گرفتند، ‌این کتک را نمی‌خوردیم و بیکاری و افساد و سایر مسائل در جامعه از نتایج شل گرفتن شورای نگهبان است.» متاسف بود از اینکه تاکنون حکم قطع ید و اجرای حد دزدی در ایران اجرا نشده و از قوه قضائیه می‌خواست این حکم را به اجرا درآورد. 
در خطبه‌های نماز جمعه، بیل کلینتون رئیس‌جمهور وقت آمریکا را «بیل کلنگ» خواند و خطاب به او گفت‌: «احمق موشک موثر نیست.» (صبح امروز، ۱۹ دی ۱۳۷۸) تیرماه ۷۹ در مصاحبه‌ای با دوهفته‌نامه «دانستنی‌ها» پیشنهاد داد مصباح یزدی وزیر ارشاد شود و امیدوار بود «انشاالله روزی خواهد رسید که همین وزیر ارشاد (عطاءالله مهاجرانی) را شلاق می‌زنیم ما. پدرش را درمی‌آوریم.» بهمن ۷۹ در خطبه‌های نماز جمعه گفت: «مرگ بر دیپلماسی، دیپلماسی یعنی چه؟!» معتقد بود «وقتی پلو، پول و پارتی یک جا جمع شدند آدم را دیوانه می‌کند.» در یکی از خطبه‌هایش وقتی به خبر رواج تریاک و هروئین تقلبی اشاره کرد، خطاب به معتادان گفت: ‌«برادران محترم هروئینی! هروئین نکشید. آقایان تریاکی‌ها، تریاک مصرف نکنید شما را خواهد کشت. نمی‌دانم دست بن‌لادن یا آمریکا یا هر دو در پشت این جنایت‌هاست!» 
حسنی ۸ سال به اصلاحات تاخت و حرفش این بود که این اصلاحات «هرزه‌گری و بی‌بندوباری» است و «این آزادی خیلی مرگبار بود. این اصلاح‌طلبان نمی‌خواهند حسنی‌ها در مملکت تربیت شوند.» با پایان دوره خاتمی، پیشنهاد داد «حال که از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی خبری نیست بهتر است آیت‌الله یزدی کشور را با آموخته‌های اسلامی اداره کند.» ولی همچنان مایل بود هاشمی کاندیدا شود و خطاب به او گفت: «وقتی که در جمع مردم خونگرم ارومیه از جنابعالی دعوت به حضور در انتخابات ریاست جمهوری نمودم، مردم به وجد آمدند. انقلاب ما در گذشته با فراز و فرودهایی روبرو بوده است و در آینده نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. من کسانی را که اکنون خود را برای حضور در انتخابات آماده می‌کنند تخطئه نمی‌کنم، همه آن‌ها محترمند اما همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند هیچ کس برای من هاشمی نمی‌شود، من هم می‌گویم هیچ کس برای ایران هاشمی نمی‌شود.»  
در انتخابات سال ۱۳۸۴ هم به هاشمی رای داد اما بعدا حامی رقیب هاشمی، محمود احمدی‌نژاد شد. یک سال از آن دولت نگذشته گفت: «دولت احمدی‌نژاد واقعا یک دولت اسلامی است.  این دوره فرصت خوبی است تا ما در جلوگیری از رشد منکرات و مفاسد غیراخلاقی اقدام کنیم.» در آستانه انتخابات سال ۱۳۸۸ هم اعلام کرد «با تمام وجود از احمدی‌نژاد حمایت خواهم کرد.» در فروردین ۱۳۹۰ نشان شجاعت درجه یک از احمدی‌نژاد گرفت و پس از آن گفت: «حمایت از دولت عدالت‌محور در جهت سازندگی، وظیفه همه آحاد جامعه است.» سال ۱۳۹۱ در گفت‌وگو با مجله «آدینه تهران» ابراز عقیده کرد: «تفاوت دولت احمدی‌نژاد و خاتمی از زمین تا آسمان است. دولت احمدی‌نژاد یک دولت اصولگراست و من همین الان هم به احمدی‌نژاد علاقه دارم. اگر علاقه نداشتم حتما مبارزه می‌کردم. خدماتی که آقای احمدی‌نژاد مخصوصا در سفرهای استانی به شهرهای مختلف و روستا‌ها انجام داده است در تاریخ انقلاب کم‌نظیر است.» 
از دی ۱۳۹۲ در پی بیماری خانه‌نشین شد؛ امام‌جمعه‌ای که کشاورزی می‌کرد و می‌گفت «دست آخوند باید به جیب خودش باشد» و یکی از رموز موفقیت خودش را همین استقلال مالی می‌دانست. او حتی وصیت کرده بود که او را در زمینی که در آن امکان کشاورزی هست دفن نکنند: «روبروی روستای زادگاهم، کوهی سنگی وجود دارد که امکان کشاورزی در آن وجود ندارد، وصیت کرده‌ام مرا آنجا دفن کنند.» گرچه امروز اعلام شد او در قطعه شهدای باغ رضوان ارومیه جنب یادواره شهید باکری به خاک سپرده می‌شود. 

روزی که زنان ایرانی ورزشگاه را پر کردند

تماشاچیانی که با چادر بازی فوتبال ایران و اسرائیل را تماشا کردند
بعدازظهر ۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۷ یکی از پرهیجان‌ترین روزهای ورزش ایران بود؛ ورزشگاه امجدیه کمتر هیجان و ازدحامی چون آن روز را به خود دیده بود. مردم فوتبال‌دوست تهران حتی در روزهایی که بازی فوق‌العاده‌ای در امجدیه نبود، سکوی تماشاچیان را خالی نمی‌گذاشتند. اما سکوهای امجدیه تا آن روز کمتر این تعداد تماشاچی زن به خود دیده بود. خبرنگار روزنامه اطلاعات فردای آن روز نوشت: «خانم‌ها در کشور ما آنقدر که به ورزش‌های والیبال و پینگ‌پنگ و بسکتبال علاقه نشان می‌دهند کمتر به رشته‌های دیگر توجه دارند خصوصا که در فوتبال خانم‌ها فعالیتی ندارند ولی تعداد قلیلی از دختران ورزش‌دوست که خودشان هم اهل ورزش هستند اغلب برای تماشای بازی تمام ناراحتی‌ها را تحمل می‌کنند و به امجدیه می‌روند ولی دیروز زنان تماشاچی امجدیه جز آن گروه همیشگی بودند. زنان زیادی دیروز در تریبون‌های امجدیه به چشم می‌خوردند و این استقبال زنان از مشابقه دیروز واقعا بی‌سابقه بود. زنان حتی با چادر و بچه به بغل از تماشای مسابقه دیروز صرف‌نظر نکرده و غالبا نشستن سه ساعت زیر آفتاب را برای تماشای مسابقه فوتبال تحمل کرده بودند و مدت‌ها قبل از شروع مسابقه در امجدیه حاضر شدند.» 
امجدیه آن روز شاهد فینال مسابقات جام ملت‌های آسیا بین ایران و اسرائیل بود که با برتری ۲ بر ۱، ایران را قهرمان آسیا کرد؛ پایان ده روز انتظار و هیجان در تهران. اولین مسابقه جمعه ۲۰ اردیبهشت برگزار شد و با پیروزی ۲ بر صفر ایران بر هنگ‌کنگ شروع خوبی را رقم زد. دوشنبه ۲۳ اردیبهشت تیم ملی فوتبال ایران به مصاف چین رفت و با نتیجه ۴ بر صفر با گل‌های همایون بهزادی، غلامحسین فرزامی، حسین کلانی و اکبر افتخاری تبدیل به دومین برد ایران شد. حریف بعدی ایران تیم ملی برمه بود که روز ۲۶ اردیبهشت با حضور ۳۵ هزار تماشاچی در ورزشگاه امجدیه زورآزمایی کردند و با نتیجه ۳ بر ۱ به نفع ایران به رختکن برگشتند. جمعه ۲۷ اردیبهشت تیم فوتبال اسرائیل ۴ بر یک چین را شکست داد. با وجود اینکه ایران از لحاظ مجموع امتیازات در مقام اول قرار داشت و در هیچ یک از مسابقات مغلوب نشده بود اما پیروزی اسرائیل بر چین کار را سخت کرد و ایران در مصاف با اسرائیل فقط در صورتی که می‌توانست پیروز شود یا مساوی کند به جام آسیا دست می‌یافت، در غیر اینصورت برای بار دوم جام آسیا نصیب اسرائیل می‌شد. یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۷ روز سرنوشت بود؛ گل‌ها در نیمه دوم به ثمر رسید؛ گل اول به نفع اسرائیل و گل دوم و سوم به نفع ایران که یکی را همایون بهزادی به دروازه اسرائیل فرستاد و دومی را پرویز قلیچ‌خانی. 
هوشنگ شهابی، استاد روابط بین‌الملل و تاریخ دانشگاه بوستون آمریکا در مقاله‌ای درباره تاریخ سیاسی فوتبال در ایران به این مسابقه مهم اشاره کرده و نوشته است: «سال ۱۳۴۷ نقطه عطفی برجسته در تاریخ فوتبال ایران است. از یک ‌طرف مرگ تختی در همین سال تحسین‌شده‌ترین چهره‌اش را از کشتی گرفت. اما مهم‌تر، سال ۱۳۴۷ ایران و اسرائیل فینالیست‌های جام ملت‌های آسیا بودند، رخدادی چهار سال یک ‌بار و قدیمی‌تر از جام ملت‌های اروپا که در فاصلۀ مسابقات قهرمانی جهانی برگزار می‌شد و بازی هم در تهران بود. فقط یک سال پیش‌تر اسرائیل همسایه‌های عربش را در جنگ شش روزه شکست داده و اغلب ایرانی‌ها سفت و سخت با اعراب بود. حالا در زمانه‌ای که تیم‌های ورزشی عرب بازی با اسرائیل را تحریم کرده بودند، ایران که همیشه مشتاق در پیش گرفتن مشی مستقلی در منازعۀ میان اعراب و اسرائیل بود، میزبان بازی قهرمانی شد. ۲۹ اردیبهشت‌ماه، روز بازی، تهران مملو از اضطراب بود. شایعه شده بود حبیب القانیان، کارخانه‌دار یهودی ثروتمندی که بعد‌ها در سال ۱۳۵۸ اعدام شد، ۱۶ هزار بلیت خریده تا بین یهودی‌های ایران پخش کنند تا آن‌ها هم بتوانند بروند تیم میهمان را تشویق کنند. تصادفا قبل بازی درهای استادیوم امجدیه باز شد و مردم را بدون بلیت راه دادند تو، اتفاقی که خودش شایعه‌هایی تازه بوجود آورد حول این مضمون ‌که شاه می‌خواهد با اطمینان از اینکه ایرانی‌های مسلمان تیم ایران را تشویق خواهند کرد، تمایلات اسلامی و ایرانی‌اش را نشان بدهد. در طول بازی تماشاگر‌ها زیاده از حد هیجان‌زده بودند و شعارهای ضد یهود شنیده می‌شد، اتفاقی مؤید ارتباط میان یهودستیزی مدرن در خاورمیانه با ایجاد کشور اسرائیل. سر آخر میزبان ۲ بر ۱، میهمان را شکست داد و ایران قهرمان فوتبال آسیا شد؛ در استادیوم هوادار‌ها غرق شادی بودند. نقل می‌پاشیدند وسط زمین بازی و تا دو ساعت در محوطۀ امجدیه ماندند و شعارهای میهن‌پرستانه می‌دادند. کمی آن‌سو‌تر یگان موتوری پلیس مضطرب مراقب سفارت ایالات متحده بود. پیروزی ایران به شایعاتی دامن زد مبنی بر اینکه دولت به داور هندی رشوه داده ایران را برنده کند، یا شق دیگرش اینکه اسرائیلی‌ها از قصد باخته‌اند تا هم‌پیمانشان، شاه، بتواند افتخار به دست آوردن چیزی را بیابد که عرب‌ها از پسش برنیامده بودند ــ شکست دادن اسرائیل. اما به دید بسیاری از تماشاگران ایرانی‌ هم این مسابقه رقابتی نه میان کشور‌ها بلکه میان گروه‌های مذهبی بود. 
برد سال ۱۳۴۷ که میلیون‌ها نفر از تلویزیون تماشایش کردند، فوتبال را حقیقتا بدل به پدیدۀ توده‌ها در ایران کرد. دو خوانندۀ محبوب، ویگن و دلکش، ترانه‌هایی به افتخار تیم ایران ضبط کردند. بازیکن‌ها میهمانان مکرر برنامه‌های رادیویی بودند و عکس‌هایشان را سر چهارراه‌ها می‌فروختند. نوجوان‌های بیشتر و بیشتری شروع کردند به بازی با توپ‌های پلاستیکی ارزان قیمت، در زمین‌هایی که هر بار به فراخور یک جا بود و با دروازه‌هایی سیار، بازی‌ای که مشهور شد به گل کوچک.» 
روزنامه‌ها تعداد تماشاچیان بازی ایران و اسرائیل را ۴۰ هزار نفر برآورد کردند؛ مردمی که با فریادهای شادی امجدیه را به لرزه درآوردند و جشن آن‌ها از ورزشگاه به شهر تهران و از آنجا به شهرستان‌ها کشید و مردم به خاطر پیروزی قهرمانان فوتبال در تهران و شهرهای دیگر چراغانی کردند و حتی رانندگان تاکسی‌ها و اتومبیل‌های شخصی تماشاچیان مسابقه را مجانی سوار می‌کردند. 
اما اتفاقی که این بازی پیروزمندانه را دیدنی‌تر کرد، حضور پرشمار زنان در سکوهای تماشاچیان ورزشگاه بود؛ آنچه امروز پس از ۵۰ سال تبدیل به یک خواست عمومی و مطالبه جدی شده است. زنان ایرانی درحالی امروز از درهای استادیوم‌ها حق عبور ندارند که نیم قرن پیش این راه را رفته و روی سکو‌ها نشسته و تیم ملی کشورشان را از نزدیک تشویق کرده‌اند گرچه نه مانند مردان، چنانکه روزنامه اطلاعات نوشت: «خانم‌ها با وجود آنکه لحظات پرهیجانی را در مسابقه دیروز می‌گذراندند ولی کمتر دیده می‌شد که خاتمی شیپور بزند و یا فریاد بکشد و در بین خانم‌ها انگشت‌شمار و معدود بودند کسانی که با هیجان و شادی فریاد می‌زدند. به طور کلی هیجان دیروز خانم‌ها را می‌توان هیجانی آرام و درونی نامید. خانم‌ها اصولا از رفتن به تماشای فوتبال استقبال نمی‌کنند و اغلب سعی می‌کنند در منزل و پای تلویزیون مسابقه را ببینند و ترجیح می‌دهند که با شلوغی استادیوم امجدیه روبرو نشوند. یکی از دختران ورزشکار که تماشاچی اغلب مسابقات فوتبال بوده می‌گفت: یکی از نکاتی که به تدریج مرا هم از تماشای مسابقات فوتبال منصرف می‌کند عدم رعایت اصول اخلاقی غالب جوانان است. آقایان اکثرا هر وقت به تماشای مسابقه می‌آیند یک پاکت تخمه هم با خود همراه می‌آورند و یکی یکی تخمه‌ها را می‌شکنند و روی سر مردم می‌ریزند و اگر ببینند که پهلویشان خانمی نشسته سعی می‌کنند که تخمه را به طرف خانم تماشاچی پرتاب کنند.» 
یکی دیگر از خانم‌های تماشاچی از نزاع و درگیری‌های لفظی مردان در ورزشگاه ناراضی بود: ‌«من هر سال یکی دو بار، آن هم هنگام برگزاری آخرین مسابقات فوتبال باشگاهی به امجدیه می‌آیم. مردم ما هنگام تماشای مسابقه احساسات فوق‌العاده‌ای به خرج می‌دهند. همین که لحظات حساسی برای تیم مورد علاقه‌شان پیش می‌آید می‌ایستند و هورا می‌کشند و اگر اختلاف سلیقه‌ای با پهلودستی داشته باشند کار به نزاع و گفت‌وگوی نازیبایی می‌انجامد و متاسفانه رعایت نمی‌کنند که در کنارشان خانمی نشسته است و تحمل این وضع برای یک خانم با ناراحتی اعصاب تمام می‌شود ولی با تمام این مشکلات باز هم دیروز خانم‌ها از مسابقه فوتبال استقبال کرده بودند.» 
روزنامه اطلاعات ۳۰ اردیبهشت ۱۳۴۷ از زنان مانده در پشت در ورزشگاه‌ها هم نوشت؛ البته نه به دلیل عدم اجازه ورود به داخل: ‌«در طول مسابقات فوتبال جام آسیایی بسیار اتفاق افتاده بود که خانم‌های تماشاچی به علت آنکه دیر رسیده بودند پشت در استادیوم امجدیه بمانند و چون جای خالی هم وجود نداشت اغلب مجبور به بازگشت شدند. یکی از مامورین انتظامات می‌گفت: در یکی دو روز گذشته اگر جا هم بر روی تریبون خالی نبود معهذا سعی می‌کردیم خانم‌ها را داخل امجدیه بیاوریم چون تعدادشان کم بود و بعلاوه نمی‌توانستند در میان مردمی که پشت در انتظار می‌کشیدند باقی بمانند خصوصا که در بین این خانم‌ها یکی، دو روز همسر قهرمانان ایران هم پشت در مانده بودند و مسلما دلمان نمی‌آمد خانمی را که برای دیدن بازی شوهرش به تماشا آمده راهش ندهیم، هرطور شده اگر یک صندلی گوشه زمین هم می‌گذاشتیم برای او جایی پیدا می‌کردیم البته اگر یک نفر بود! همسران فوتبالیست‌ها که اغلب با فرزندانشان به تماشای مسابقات می‌آیند از جمله مشتری‌های پروپا قرص مسابقات‌اند و اغلب چون با یکدیگر آشنایی دارند در گوشه‌ای کنار هم می‌نشینند و هیجانی که آن‌ها دارند مسلما در هیچ یک از تماشاچی‌های دیگر وجود ندارد مخصوصا لحظه‌ای که شوهرشان را به علت ضرب‌دیدگی از چمن بیرون می‌برند.» 
۵۰ سال پس از آن روز‌ها سیدرضا صالحی امیری، رئیس کمیته ملی المپیک می‌گوید «حضور بانوان در ورزشگاه‌ها را نیاز اجتماعی می‌دانیم اما برای اجرای آن تابع مبانی فقهی و قانونی هستیم.» و داستان حضور زنان در ورزشگاه همچنان ادامه دارد. 

چرا کار ساخت پلاسکوی جدید آغاز نمی‌شود؟

 اصغر سلیمی سخنگوی کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس شورای اسلامی در تشریح آخرین وضعیت پروژه عمرانی ساختمان پلاسکوی جدید، اظهار داشت:در آخرین جلسه‌ای که اعضای کمیسیون شوراها با مسئولان بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی داشتند آنها اعلام کردند که برای آغاز پروژه عمرانی ساختمان پلاسکوی جدید آمادگی کامل را دارند.

وی درباره تأخیر در آغاز ساخت، ساختمان پلاسکوی جدید، افزود: علت اصلی تأخیر در آغاز پروژه عمرانی، عدم صدور پروانه ساخت از سوی شهرداری است. پروانه ساخت تا زمانی که صادر نشود مسئولان بنیاد نمی‌توانند شروع به ساخت ساختمان کنند.

سخنگوی کمیسیون شوراهای مجلس با بیان اینکه علت اصلی تأخیر در صدور پروانه ساخت از سوی شهرداری اختلاف بین سازمان میراث فرهنگی و شهرداری است، اظهار داشت: پیشنهاد مطروحه این بود که معاون رئیس‌جمهور و یا رئیس‌مجلس دستگاه‌هایی که درگیر این پروژه هستند را در جلسه‌ای دور هم جمع کرده و  وظایف هر یک را مشخص و به آنها محول کنند تا این پروژه سریع‌تر انجام شود.

سلیمی ادامه داد: مسئولان بنیاد مستضعفان عنوان کردند به محض صدور پروانه ساخت از سوی شهرداری کار عملیات عمرانی را آغاز کرده و ظرف یک سال آن را به پایان می‌رسانند. وی درباره نمای این ساختمان نیز گفت: نمای پلاسکوی جدید مشابه و شمه‌ای از ساختمان سابق است.

۱۴ نهاد و شخص در حادثه پلاسکو مقصر شناخته شدند

حمد شهریاری درباره آخرین جزئیات روند رسیدگی به پرونده حادثه پلاسکو، اظهار کرد: همزمان با حادثه پلاسکو، اینجانب طبق دستور دادستان تهران در محل حادثه حاضر شده و ضمن رصد اقدامات، نسبت به تعیین علت حریق و ریزش ساختمان اقدام شد.

سرپرست دادسرای امور جنایی تهران ادامه داد: پس از این حادثه، ۹ کارگروه شامل کارگروه‌های امور آتش‌سوزی و آتش‌نشانی، راه و ساختمان، بیمه، برق، الکترونیک و مخابرات، گاز و گازرسانی، موادمحترقه و منفجره (با توجه به شایعاتی که درباره انفجار عمدی ساختمان مطرح شده بود)، الکتروشیمی، پتروشیمی و فرآورده‌های شیمیایی، حوادث ناشی از کار و تأسیسات ساختمانی در قالب ۲۹ نفر تشکیل شد.

وی خاطرنشان کرد: این کارشناسان از همان ابتدای حادثه در محل حاضر شده و اقدامات فنی و نمونه‌برداری را آغاز کردند، بررسی‌ها حاکی از آن بود آتش‌سوزی در طبقه دهم از یکی از مغازه‌ها آغاز شده که به دلیل استفاده نادرست از هیتر، آتش‌سوزی آغاز و سپس به علت عدم کارآیی سیستمهای موجود از جمله کپسول آتش‌نشانی و خاموش‌کننده‌ها، آتش به سایر قسمتها نیز سرایت کرده و در نهایت منجر به تخریب ساختمان شده بود.

شهریاری با اشاره به بازداشت صاحب مغازه و سه کارگر وی (مغازه‌ای که آتش‌سوزی از آن اغاز شد) در زمان تحقیقات، تصریح کرد: این افراد در نهایت با قرار وثیقه و پس از تکمیل تحقیقات آزاد شدند.

وی افزود: کارگروه بررسی حادثه پلاسکو در نهایت پس از تحقیقات گسترده، نظرات خود را در قالب سه هزار صفحه اعلام و با توجه به دلایل متعدد مقصران این حادثه شناسایی شدند همچنین مشخص شد این حادثه به هیچ عنوان عمدی نبوده و حریق به واسطه سهل‌انگاری به وقوع پیوسته که نتایج آزمایشات، این موضوع را تأیید می‌کند.

معاون دادستان تهران متذکر شد: در تحقیقات صورت گرفته توسط کارشناسان، ۱۴ نهاد و شخص در این رابطه مقصر شناخته شدند که این نهادها و اشخاص عبارت‌اند از: بهره‌برداران پلاسکو (مغازه‌داران پلاسکو)، مالک ساختمان (بنیاد مستضعفان)، بیمه مرکزی، هیئت مدیره و مدیرعامل ساختمان، وزارت کار و رفاه اجتماعی، اتاق اصناف و اتحادیه‌ها و مجامع امور صنفی، وزارت راه و شهرسازی، وزارت کشور، سازمان پیشگیری و مدیرت بحران کشور، سازمان پیشگیری و مدیریت بحران تهران، شورای شهر تهران، شهرداری تهران، آتش‌نشانی تهران و متصرفین مغازه‌ای که آتش‌سوزی در آن آغاز شد.

شهریاری با بیان اینکه این گزارشِ کارشناسی کاملاً مبسوط، جامع و با رویکرد کاملاً پیشگیرانه درباره حوادث مشابه احتمالی تدوین شده، یادآور شد: انتظار می‌رود با مکاتبات صورت گرفته با نهادها، اشخاص و مستندات ارائه شده، آمادگی بیشتری در جهت جلوگیری از بروز خسارات جانی، مالی و ... صورت گیرد.

سرپرست دادسرای امور جنایی تهران تصریح کرد: پرونده در حال حاضر در مرحله ابلاغ نظریه کارشناسی به مقصران، خانواده ۶ متوفی و شهدای آتش‌نشان قرار دارد همچنین یکی از سازمانهایی که در این حادثه مقصر شناخته شد، دیه ۶ شهروندی که در این حادثه فوت کردند را قبل از مشخص شدن میزان تقصیر هر کدام از نهادها، پرداخت کرد، خانواده ۱۶ شهید آتش‌نشان نیز اعلام کردند تا به حال هیچ مبلغی به عنوان دیه دریافت نکرده، از عاملان این حادثه شکایت داشته و از شکایتشان صرف‌نظر نکردند.