گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

کتابِ کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم، اثر خانم اسلاونکا دراکولیچ، روزنامه نگار و از گزارشگران و مفسران فرهنگی کرواسی است. این کتاب دیدگاه او را به عنوان یک زن و کسی که در جامعه‌ی کمونیستی یوگسلاوی می‌زیسته از دوران کمونیسم و فروپاشی آن در کشورهای اروپای شرقی بیان می‌کند که از این جهت تجربه ای نزدیک و منحصر بفرد را به خواننده منتقل می‌کند. برای آشنایی بیشتر با این کتاب بخشی از مقدمه این کتاب در صفحات 24 و 25 را در زیر آورده‌ایم: " اگر در اروپای شرقی بزرگ شده باشید، در همان اوایل جوانی یاد می‌گیرید که سیاست مفهومی انتزاعی نیست، بلکه نیرویی عظیم است که بر زندگی روزمره‌ی مردم تاثیری تعیین کننده می‌گذارد. این تاثیر قدرت سیاسی بر مسائل پیش پا افتاده‌ی زندگی روزمره، این زاویه دید، این نگاه از پایین بود که بیش از هر چیز برایم جالب بود؛ و جز زنان که دستشان از قدرت سیاسی از همه کوتاه تر بود، چه کسانی را می‌توانستم در آن پایین پیدا کنم.... زندگی زنان به هیچ وجه زندگی هیجان انگیزی نیست و در واقع خیلی هم معمولی و ملال آور است؛ اما می‌تواند به همان اندازه‌ی تحلیل های پایان ناپذیر تئوریک سیاسی وضعیت سیاسیِ یک مملکت را توضیح دهد. در آشپزخانه‌ی این زنان نشستم و به داستان زندگی شان گوش دادم ... و آنها از زندگی‌شان، از بچه‌هاشان و از مردان‌شان برایم حرف زدند. احساس می‌کردم طرح کلی زندگی‌هایمان تقریبا عین هم است. همه‌ی ما اجبارا زیر فشار یک سیستم کمونیستی زندگی کرده بودیم که همه‌ی آدم‌ها را به یکسان خرد می‌کرد. ما زن‌ها چشم انداز مشترکی هم در زندگی داشتیم که با چشم انداز مردها متفاوت بود ما از پایین به مسائل نگاه می‌کردیم و چشم اندازمان ساده و پیش پا افتاده بود، اما امر سیاسی یعنی امر پیش پا افتاده "

قربانی دیگرانیم و جلاد خویش، گی کورنو،

بیایید از خود بپرسیم که برای خوشبختی انسان ها چه چیزی مهم‌تر است ... می توان گفت در ردیف نخست آنچه الزامی است، مطمئنا هیجانِ حاصل از ابراز وجود است. هنگامی که موجودی از ابراز وجود محروم می‌شود، مجبور به بستن دهانش می‌شود، چه در سطح خانواده باشد چه در سطحی وسیع تر، این شخص احساس بدبختی می‌کند. این ممنوعیت چه از خارج باشد و چه از درون، در هر حال راه خوشبختی را سد می‌کند. کودکی را از ابراز وجود محروم کنید، ناگهان خشن یا برعکس توسری خور می‌شود. از دیدگاه روان شناسی، از نظر جسمی و روحی بیمار و احتمالا غیرقابل کنترل می‌شود. با رفتارش سعی می‌کند آنچه را ابرازش با کلام ممنوع شده، نشان دهد و همین واکنش در انواع سرکوب رخ می‌دهد. سرکوب در نهایت موجب احساس از خودبیگانگی، یعنی احساس غریبه بودن با خود می‌شود.

در مورد کودکی که از نظر جنسی توسط یکی از نزدیکانش مورد سوءاستفاده قرار گرفته است، اگر او بتواند با کسی درد دل کند، رهایی از آثار تجاوز بسیار ساده تر خواهد بود تا در مورد کودک بی‌کس. او می‌تواند بخشی از آنچه را بر او گذشته بپذیرد، بدون آنکه مجبور باشد آنچه را که به عنوان بخش آلوده شده‌ی وجودش احساس می‌کند، نفی کند با برعکس خود را با آن یکی بداند.

موضوع ابراز وجود بسیار وسیع است. فعلا به خاطر بسپاریم که فردی که در فعالیت های شغلی، خانواده یا دوستانش قادر به ابراز وجود نیست، بیشتر از سایرین احساس بدبختی و رنج می‌کند. به زبان دیگر، شخصی که در فعالیت شغلی، زندگی زناشویی یا خانوادگی یا میان دوستانش اثر وجودی ندارد، بیش از دیگران احتمال دارد به زندگی بی‌علاقه شود.