گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

بازی پادشاهان: چوگان در ایران

بازی پادشاهان: چوگان در ایران

میدان نقش‌جهان در اصفهان، قلب تپندهٔ این شهر است؛ این میدان همواره میزبان ایرانیان و توریست‌های خارجی یا هرکسی است که بخواهد از زیباییِ یک از جواهراتِ متعدد ایران لذت ببرد. این میدان‌گاه که چهار قرن قدمت دارد، پر از بازارها و فروشگاه‌هایی‌ست که هر چیزی می‌فروشند: از ادویه‌جات معطر و جواهرآلات دست‌ساز تا محصولات چینی؛ نقش‌جهان همواره مکانی برای گردهم‌آمدن بوده است ‌ــ‌ خواه برای جهانگردان و بومیانِ امروز، یا صرفا محلی برای ملاقاتِ شاهان و تودهٔ مردم در قرون گذشته ‌ــ‌ و این میدان امروزه هم کماکان همان انرژیِ مهمان‌نوازی را از خود متصاعد می‌کند.

اما یک چیز که خیلی از بازدیدکنندگان و حتی بومیان نمی‌دانند، این است که این میدان جایی بنا شده است که قبلا یک میدانِ ۳۰۰متری مخصوص برگزاری مسابقات بود: مسابقات چوگان یا به‌قول فرنگی‌ها «پولو».

امروزه تنها مدرک قابل‌مشاهده از زمین چوگان، ستون‌های کوتاه سنگی است (هرکدام به فاصلهٔ ۷ متر) که بین درختانی که در محوطهٔ چمنِ میدان کاشته شدند پنهان مانده‌اند… و تنها بخشِ میدان که حیات خود را از دست داده است، درواقع همین زمینِ بازیِ چوگان است.

و بله، واقعیت این است که مسابقاتِ چوگانْ اول در ایران‌زمین برگزار شد. درواقع بسیاری حتی معتقدند که چوگان اصلا در ایران اختراع شد. گرچه هیچ مدرک مکتوبی درباره زمان تولد چوگان وجود ندارد.

گمان می‌رود که اولین مسابقات چوگان بین ترکمن‌ها و ایرانیان در ۶۰۰ سال قبل از میلاد برگزار می‌شده است. بسیاری از شاهان ایران‌زمین، از جمله شاه عباس صفوی، به‌طور خصوصی این بازی را آموزش می‌دیدند. برای همین چوگان را در اصل بازیِ پادشاهان یا «ورزش شاهان» می‌خواندند.

اهمیت چوگان را همچنین می‌توان در اشعار پارسی مشاهده کرد. بسیاری از شعرای پارسی از جمله سعدی و حافظ و ناصرخسرو از چوگان گفته‌اند، اما رودکی اولین شاعر بعد از اسلام است که از چوگان یاد می‌کند. خیام که به‌خاطر رباعیاتش در غرب شناخته شده است، از چوگان برای بیان فلسفه‌اش استفاده می‌کرد. حتی فردوسی، شاعر حماسهٔ «شاهنامه» در چند نوبت از این بازی تجلیل می‌کند که مهم‌ترین آن‌ها، مسابقهٔ بین سیاوش (پسر پادشاه ایران) و افراسیاب (پادشاه افسانه‌ای توران) است، که در آن، فردوسی خصوصا ورزیدگیِ سیاوش را در این بازی ستایش می‌کند.

باور عمومی این است که واژهٔ «پولو» از زبان بلتی در تبت می‌آید که به معنای گوی است، اما کلمهٔ «چوگان» که بین پارسیان رایج است، از جنس چوبی که برای ساخت چوب چوگان استفاده می‌شد گرفته شده است. چوگان در اصل برای بازی اشراف طراحی شده بود، و ممکن بود تا صد بازیکن در هر تیم باشند؛ درواقع نوعی نبردِ مینیاتوری بود که مهارت‌هایی چون اسب‌سواری و جنگ‌آوریِ سربازان و نگهبانانِ پادشاه را می‌سنجید. اما بعدها با افزایش محبوبیتش، تعداد بازیکنان کمتر شد و این ورزش برای عمومِ مردم دسترس‌پذیر شد.

بازی پادشاهان: چوگان در ایران

یک تفاوت دیگر بین بازی اصلی و آن‌چه امروز می‌شناسیم، سرعت مسابقه است. ابتدائا چوگان مسابقه‌ای کُند بود که اسب‌هایش را برای تندرفتن تربیت نمی‌کردند. امروزه این مسابقه با چهار بازیکن درون زمین و دو داورِ سوارکار در کنار زمین بازی می‌شود. هر مسابقه به شش تا هشت تایم تقسیم می‌شود که به آن می‌گویند «چوکه». هر چوکه هفت دقیقه است اما بازی تا وقتی ادامه می‌یابد که گوی از زمین خارج شود. هدف اصلی بازی این است که گویِ کوچکِ پلاستیکی یا چوبی را وارد دروازهٔ حریف کنند.

تا سدهٔ سیزدهم، بعد از حملهٔ مغول، این بازی به شرق برده شد و در سال‌های ۱۸۵۰، انگلیسی‌ها در مانیپور (هندوستان) با این بازی آشنا شدند و با الهام از آن، باشگاه‌های چوگان تاسیس کردند، و نهایتا بازی‌هایی چون گلف و هاکی را ابداع کردند. دو دهه بعد در سال‌های ۱۸۷۰، جان واتسون، قوانینی برای این بازی پیشنهاد کرد که امروزه رسمیت یافته و اجرا می‌شود. به این ترتیب فرهنگ‌های دیگر هم بازی چوگان را اقتباس کردند.

چینیان هم ‌ــ‌ خصوصا تحت فرومانرواییِ مینگ‌هونگ، امپراطورِ رخشان ‌ــ‌ واقعا عاشق این بازی بودند. گفته می‌شود که بقیهٔ فرهنگ‌ها این بازی را یا مستقیما از خود ایرانیانی که از حملهٔ اعراب در سدهٔ یازدهم گریخته بودند آموختند، یا غیرمستقیم از هندوان یا بیزانسیانِ قسطنطنیه فرا گرفتند.

مورخان بسیاری بر ارزشِ این بازی تاکید کرده‌اند و به دشواری آن اشاره کرده‌اند: مثلا مورخان سدهٔ نهم گفته‌اند که شکستنِ چوب بازی در جریان مسابقه، نشانه‌ای از ناشی‌گریِ بازیکن بود. در غرب و به‌ویژه در انگلیس و استرالیا، و در آسیای جنوب شرقی مثل هندوستان، چوگان هنوز هواداران و بازیکنانِ پروپاقرصِ خود را دارد. اما در ایران ‌ــ‌ محل تولدش ‌ــ‌ چوگان جایگاهِ برجسته‌ای ندارد، و عملا بین برخی اقوام و عشایر ایرانی که زندگی‌شان وابسته به اسب‌سواری است، به بقای خود ادامه می‌دهد. و گرچه نشانه‌های چوگان در میدان نقش‌جهان اصفهان به مرور زمان مدفون شد، کافی‌ست به دقت نظر کنیم و با گوش جان بشنویم تا میراث این بازی مهیج را که زمانی در سرزمین پارسیان زنده بود احساس کنیم.

وضعیت اجتماعی و حقوقی زنان در ایران باستان

ایران باستان و جایگاه زن در نظام اجتماعی آن موضوع بحث ها و جدل های فراوان بوده است هم در بین اندیشمندان و محققان و هم در میان مردم عادی بوده است که گاه با افسانه پردازی و اسطوره سازی نیز همراه بوده است

ایران باستان و جایگاه زن در نظام اجتماعی آن موضوع بحث ها و جدل های فراوان بوده است هم در بین اندیشمندان و محققان و هم در میان مردم عادی بوده است که گاه با افسانه پردازی و اسطوره سازی نیز همراه بوده است.

زن در ایران باستان

ایران باستان زن و مرد از هر حیث با هم برابر بودند و تبعیض و نابرابری در میان نبود. حقوق زنان در همه جوامع و دوران ها همواره به مقتضیات زمان، ویژگی های فرهنگی جامعه و نوع مناسبات اجتماعی آن عصر بستگی داشته است. برای زنان در ایران باستان در هر موردی حقوقی وضع شده بود، در مورد ازدواج، طلاق، مالکیت، خانه داری، بچه داری و هر چیز کوچک و بزرگ دیگر.

انسان ها همواره در طول تاریخ در پی نمونه ای تکامل یافته تر از خود در همه زمینه ها بودند تا راه زندگی خود را بر روال همان نمونه هموار کنند، این نمونه گاه به صورت اسطوره ای در اعتقادات و باورهای یک قوم جایگاهی خاص یافته بود که این حقیقت شناسه های فرهنگی یک ملت را نشان می دهد و گاه این اسطوره ها چنان در دل یک ملت راه یافته اند که به مرور به صورت خدایانی بزرگ درآمده و مورد ستایش و عبادت قرار گرفته اند. زن یکی از همین اسطوره هاست که به مرحله الهه بودن و خدایی رسیده و در ایران باستان اهمیت به سزایی یافته است.

در دورانی که شاید بیش از ده هزار سال قبل از میلاد باشد، تغییراتی در وضع اقلیمی ایران به وجود آمد و انسان غار نشین اندک اندک برای خود خانه ساخت. در این دوران خانواده مرکز قدرت قبیله بود و چون زن هم در خانه و هم در بیرون با مرد در کار تولید و رفع حوایج زندگی معاضدت و همکاری داشت، و از طرفی تولید مثل و بچه زاییدن و استمرار نسل به طور فطری و طبیعی بر عهده او بود لذا ارزش و اهمیت زن نسبت به مرد فزونی یافت و تعادل قدرت را به سود زن متمایل ساخت.

در حقیقت نگهداری از آتش، نگهبانی خانه، تهیه و پخت غذا، ساختن ظروف سفالی، نگهداری فرزندان باعث اولویت زن نسبت به مرد شد و اداره کارهای قبیله به دست او افتاد. در عین حال سلسله نسب خانواده به نام زن خوانده می شد، این نحوه اولویت و توفق زن بر مرد به صورت عصر مادر شاهی در فلات ایران شروع شد؛ و همین روند که یکی از خصایص ساکنان ایران بود بعدها در آداب آریاهای فاتح وارد شد.

توجه به این مطلب به وضوح می توان به نقش زن پی برده و دریافت که چرا تا این حد موضوع حقوق زن مهم بوده و هست.

ایرانیان در هزاره نخست میلادی «ایزد بانو آناهیتا» را می پرستیدند و او را الهه آب ها و الهه ی حاصلخیزی و باروری می شمردند. آناهیتا در آیین مزدایی، یکی از پایگاه های والای اجتماعی – آیینی را کسب کرده بود و در کنار مهر پرستیده می شد. بازمانده ی پرستش این بغ بانوی ایرانی را در معبد استخر پارس و در معبد آناهیتا در کنگاور کرمانشاه می توان یافت. بخشی از اوستای موجود یشت ها در توصیف اوست. پرستش و ستایش آناهیتا در روزگار هخامنشی و اشکانی نیز همچنان ادامه یافت و همواره در نزد ایرانیان ایزد بانوی عتیق تطهیر، آب های پاکیزه و زایش است.

در کتاب «بندهش » فصل 15آمده است: «آنگاه اهورامزدا روان را که پیش از پیکر آفریده بود در کالبد مشیه و مشیانه بدمید و آنان جاندار گشتند. پس به آنان گفت شما پدر و مادر مردم جهان هستید. شما را پاک و کامل بیافریدم. هر دو اندیشه و گفتار و کردار نیک به کار بندید؛ و دیوان راپرستش مکنید. پس مشیه و مشیانه از جای خود به حرکت آمدند، و خود را شستشو کردند، و نخستین سخنی که بر زبان راندند این بود که اهورامزدا یگانه است، او آفریننده ماه و خورشید و ستارگان و آسمان وآب و خاک وگیاهان جاندار است.

چنانچه ملاحظه می شود؛ در دین مزدیسنی که معتقدات زرتشتیان بر آن نهاده شده است زن و مرد هر دو از یک ریشه تکوین می یابند با هم از زمین سربر می دارند و یکسان رشد می کنند و اهورامزدا با آنان به یکسان و با یک زبان سخن می راند و دستور واحدی برایشان مقرر می فرماید. آن دو پس از اقرار به یگانگی اهورامزدا نخستین سخنی که به زبان میرانند این است «هر یک از ما باید خشنودی و دلگرمی و محبت و دوستی دیگری را فراهم کند.»

از این گفتار برمی آید که در دین زرتشت هیچ یک از زن و مرد رابه یکدیگر تفوق و امتیازی نیست، و آن دو از نظر آفرینش و خلقت یکسان و برابرند. شخصیت زن در دین زرتشت نه تنها در آغاز جهان با مرد برابر است بلکه در پایان نیز با مرد یکسان و برابر است.

اساطیر کیش مهر

مهر، بزرگ ایزد آریایی که نماد نور و فروغ خورشید، یاور جنگجویان راستین و خدای عهد و پیمان بوده، پس از مهاجرت آریاییان به ایران و هند جایگاه ویژه ای داشت چنانکه در هندوستان در کنار سایر خدایان بود و نزد ایرانیان ستایش میشد و مقام والایی داشت

کیش مهر (میثره) چیست؟

مهر، بزرگ ایزد آریایی که نماد نور و فروغ خورشید، یاور جنگجویان راستین و خدای عهد و پیمان بوده، پس از مهاجرت آریاییان به ایران و هند جایگاه ویژه ای داشت چنانکه در هندوستان در کنار سایر خدایان بود و نزد ایرانیان ستایش میشد و مقام والایی داشت.

پس از ظهور زرتشت، میترا خدای خورشید یار و یاور اهورامزدا شد که همراه با آناهیتا ایزدبانوی باروری و آب های پاک همواره در دین زرتشت به حیات خویش ادامه داد. در دوران اسلامی نیز کیش مهر به گونه ای دیگر در تفکر و فرهنگ و رسوم جدید دگردیسی کرد که تاکنون شاهد آن هستیم.

مهرپرستی در دوران اشکانی و ساسانی به دیار غرب رفته و حدود 5 قرن آیین رسمی امپراطوری روم شد و تأثیری که بر فرهنگ و هنر مسیحی گذاشت تاکنون برجاست.

آیین مهر مهر آیینی سرشار از نمادهاست و دینی که با نجوم و ستارهشناسی در ارتباط است. خدا نماد آسمانی بوده و نمادهای عنصری، حیوانی و گیاهی نیز وجود داشته که مهر هم از این قاعده مستثنی نبوده است. معمولاً نماد زمینی مهر

جوانی ورزیده و زیبا و نماد آسمانی آن خورشید، نماد گیاهی گل آفتابگردان، نماد حیوانی شیر، نماد فلزی طلا و نماد رنگین آن قرمز است. میترا در نقش برجسته های اروپایی با شنل قرمز ظاهر شده است. بعدها این رنگ قرمز بر شنل حضرت مریم (س) و عیسی (ع) ظاهر می شود و در فرهنگ و هنر مسیحی رنگ سرخ به واسطۀ پیشینۀ آن در آیین مهر جایگاهی ویژه می یابد؛ چنانکه لباس روحانیون مسیحی در برخی از مراسم سرخ است.

رنگ طلایی و استفاده از طلا و فلزات طلایی نیز به همین منوال در هنر و معماری مسیحی آشکار است. شیر نماد قدرت و سلطنت و شکوه و جلال نیز از این آیین به مسیحیت راه یافته و در ایران باستان و حتی تا دورۀ قاجار و پهلوی نماد ویژۀ قدرت و شوکت بوده تا جاییکه آرم پرچم ایران نیز شیر و خورشید بود. در دوران اسلامی حضرت علی (ع) لقب شیر خدا یافته و در تصاویر با شمشیر (ذوالفقار)، خورشید و شیر دیده می شود.

کیش مهر در ایران و هند

از زمان های بسیار دور و هنگام مهاجرت اقوام آریایی به سوی هند و ایران، نیایش مهر آغاز شد. قرن ها پیش در آیین دین زرتشت، میترا، ایزد راستی، روشنایی، عهد، پیمان و برپادارندۀ آبادانی و داور روز واپسین، نزد ایرانیان جایگاه ویژه داشت.

زرتشت پیامبر ایرانی در آیین خود اهورامزدا را هستی بخش یکتا و آفریدگار جهان دانست و مهر ایزد مقرب در تاریخ اساطیری ایران از جایگاه ویژه ای برخوردار شد و بسیاری از رسوم و آداب میترایی در دین زرتشت تداوم یافت. ادامۀ مهرپرستی در دوران تاریخی بین اقوام ماد، هخامنشی، پارت، ساسانی و حتی سلسله های محلی ایران به وضوح آشکار است.

در هند باستان این خدا که نامش به صورت میترَه «دوستی» یا «پیمان» می آید، معمولا همراه با خدای دیگری به نام وَرُونَه «سخن راست»، به صورت ترکیب «میترَه - وَرُونه»، به یاری خوانده می شد. این دو غالبا با عباراتی خاص انسان توصیف می گردند و هر دو با هم برگردونه درخشان خود که ساز و برگش همچون گردونه های زمینی است، سوار هستند و در اقامتگاهی زرین که هزار ستون و هزار در دارد، اقامت دارند. اما با وجود این تصویرپردازی، هیچ افسانه و اسطوره ای درباره آنان ذکر نشده و تصویرپردازی فقط برای ترسیم خصوصیت این دو شخصیت به کار رفته است.

میترَه و وَرُونه به صورت فرمانروایان کیهانی توصیف شده اند که نظم را در جهان خدایان و آدمیان برقرار میکنند، زیرا «پیمان» و «سخن راست» اساس تمامی زندگی نظام یافته در گیهان، در دین و جامعه است. با مراعات «پیمان» مردمان با هم پیوستگی می یابند و دروغ مغلوب می گردد و اجرای معتقدانه وظایف مرتبط با مناسک موجب می شود که خورشید بتابد و باران ببارد.

در ایران سرود مختص مهر = مهریشت را در دست داریم. این سرود را، به صورتی که اکنون برجای مانده است، معمولا متعلق به تاریخی در حدود ۴۵۰ ق.م. می دانند، گرچه مطالب آن بسیار قدیمی تر از این زمان است. مهر، مانند میترَه در هند، کاخی دارد که آن را آفریدگار ساخته است و در آن «نه شب وجود دارد و نه تاریکی، نه باد سرد و نه باد گرم، نه بیماری مرگ آور و نه پلیدی که خدایان شریر آنها را آفریده اند».

مهر در گردونه خویش که چهار اسب سفید نامیرا آن را می کشند و نعل آنها از زر و سیم است، به پیش می راند.

«او نخستین خدای مافوق الطبیعه ای (= مینویی) است که پیشاپیش خورشید نامیرای تیز اسب از این سر به آن سر هّرا میرسد... نخستین (خدایی) است که قله های زیبای زرگون را فرا می گیرد و از آنجا این نیرومندترین (خدایان) بر سراسر سرزمینی که ایرانیان در آن جایگزین هستند، نظارت دارد.»

در ایران، تصویر پردازی اساطیری تنها به این منظور به کار گرفته شده است که شخصیت خدای «عهد و پیمان» را نمایان سازد و همین گونه تصویرپردازی را در هند نیز می یابیم.

مهر کسی است که از «نظم» یا «راستی» محافظت می کند. اوست که بر دیوان دروغ می تازد و آنان را شکست می دهد، کسی است که چون پیمان مربوط به ادوار گوناگون تاریخ جهان به پایان رسد، به داوری می پردازد.

به سبب توجه مهر به «راستی»، این ایزد به داوری روان پس از مرگ می پردازد و گرز خود را هر روز سه بار بر بالای دوزخ می گرداند تا دیوان به گناهکاران عقوبتی بیش از آنچه سزاوار آنند، تحمیل نکنند.

یکی از دانشمندان که مدتی در میان زردشتیان زیسته است، شرح می دهد که یکی از مادران پارسی از اهالی کراچی که دریافته بود یکی از نوه هایش برای چیزهای جزئی دروغ می گوید، به او نصیحت می کرد که به یاد داشته باشد که مهر ناظر اوست و حقیقت را می داند.

در مهریشت این اندیشه که خدای پیمان «راستی» و «نظم» را حفظ می کند، با این تصویر پردازی بیان شده است:

«جنگجوی توانای نیرومند» با نیزه ای سیمین، زرهی زرین و شانه های ستبر، که سر خدایان شریر (= دیوان) و مردمان شریر را درهم می کوبد، و از پیش او روح مخرب ( = اهریمن)...، «خشم» بدخواه...، «کاهلی» دراز دست... و همه خدایان شریر مافوق الطبیعة ( = مینویی) ترسان به پس می گریزند.»

ایرانیان بالطبع ایران را سرزمین «پیمان» به شمار می آوردند و می دانیم که جنگجویان پیش از رفتن به جنگ با «کشورهای ضدمهر»، «بر یال های اسبانشان به درگاه مهر دعا می کنند» و یکی از تاریخ نویسان رومی روایت می کند که شاه ایران «پیش از رفتن به جنگ، همراه با سرداران و کارگزاران خویش همگی به گرداگرد صفوف مردان مسلح می گشتند و به خورشید و مهر و آتش مقدس جاویدان نماز می گزاردند.»

در دین زردشتی کنونی مهر نقش بسیار مهمی در مناسک دینی برعهده دارد. همه روحانیان در «در مهر» طی مراسمی رسما به حلقه روحانیان تشرف می یابند و در این مراسم به آنان گرز مهر به عنوان نمادی از وظائف آنان در نبرد با نیروهای شر اعطا می شود. مقدس ترین مناسک همه تحت حمایت او اجرا می شود و یکی از جشن های بزرگ که مهرگان نام دارد، جشنی است به افتخار «مهر، داور سرزمین ایران». این جشن هنوز در ایران (در میان زردشتیان) به مدت پنج روز همراه با شادمانی بسیار و با دلبستگی باطنی برگزار می گردد.

بعضی از دانشمندان معتقدند که این جنگجو و داور بزرگ در داوری و نبرد واپسین علیه شر نقش مهم تری از آنچه در نظر اول از متون برمی آید، برعهده داشته است. در تعدادی از متن های ایرانی به این نکته اشاره شده است، اما مشکل بتوان در این مورد به یقین رسید.

یکی از موارد محتمل درخور توجه که از آن اطلاع داریم از این قرار است: در دوران اولیه مسیحیت دو دسته پیشگویی یا غیب گویی که گمان می شود اصل ایرانی داشته اند، در باره منجی آینده رواج داشت. در هیچ یک از این دو مورد نام منجی ذکر نشده، اما محتمل است در هر دو مورد مهر شخصی باشد که در پس تصویر پردازی ها نهفته است. در یکی از پیشگویی ها سخن از ستاره ای در میان است که مغان را به محل تولد منجی در غاری بر قله کوهی رهنمون می شود. در صورتی که بتوان این پیشگویی را با داستان مغان در انجیل یکی دانست و به یقین تاریخ آن را تعیین کرد، شاید بتوان گفت که این پیشگویی ایرانی زمینه جالبی را برای داستان مغان فراهم آورده است.

در غیب گویی دیگری ظهور منجی در پایان جهان پیشگویی شده است که با خود آتش خواهد آورد تا بدکاران را نابود کند و پارسایان را نجات دهد. اگر این مطالب با مهر ارتباط داشته باشد، در این صورت به بُعد تازه و بسیار درخور توجهی در مورد شخصیت این خدا دست می یابیم.

کیش مهر در روم باستان

تا این جا به مهر در چارچوب افکار هندی و ایرانی نگریسته ایم. البته وی خدای رومی مهمی (Mithras) نیز بوده است. چگونه این چرخش طعنه آمیز تاریخ یکی از ستایش آمیز ترین خدایان ایرانی را به صورتی در آورد که یکی از محبوب ترین خدایان روم گردید، کشوری که دشمن اصلی ایران بود، مطلبی است که پژوهندگان سخت مشتاق دانستن آنند.

احتمالا پرستش این خدا از طریق ملتزمان بزرگان ایرانی در آسیای صغیر، ارمنستان، کاپادوکیه، کیلیکیه و پونتوس در غرب گسترش یافته است. اما مسئله این است که چگونه و در چه زمان. یکی از احتمالات دیدار تیرداد شاه ارمنستان از رم است. وی در سال ۶۶ م. به رم رفت تا تاج شاهی را از نرون دریافت کند. وی خطاب به امپراطور گفت:

« من به نزد شما آمده ام، گویی که به نزد خدای خود آمده ام تا شما را بپرستم، همان گونه که مهر را می پرستم و چنان خواهم بود که شما تصمیم بگیرید، زیرا شما «تقدیر » من و «بخت» من هستید.»

همچنین آورده اند که تیرداد نرون را به «محفل مغان» در طی مراسمی وارد ساخت که احتمالا اشاره به «ضیافت همگانی» مهری است. ممکن است که دیدار شاه ارمنستان از رم به همراهی گروه بزرگی از پیروانش، پرستش مهر را به همراه آورده باشد. شاید محتمل ترین توجیه در مورد «انتقال» این خدا، به استخدام در آوردن نیروهای امدادی مهرپرست آسیای صغیر در لژیونهای رومی باشد که بعدا در سراسر امپراطوری روم پراکنده شدند. اما هر زمان و به هرگونه که مهر به روم داخل شده باشد، در زمان کمودوس (۱۹۲ - ۱۸۰ م)، مهر پرستی یکی از بزرگ ترین آیین های این سرزمین بود و این موقعیت دیرزمانی دوام یافت.

مهر پرستی رومی شباهت ها و تفاوت های درخور توجهی با مهرپرستی ایرانی دارد. این تفاوت ها البته طبیعی است، زیرا انتقال آیین مهر به دنیای روم موجب گردید که این آیین در معرض نفوذها و عقاید تازه ای قرار گیرد.

در قرن دوم میلادی بسیاری از پیروان آیین های هلنی و مصری وجود داشته اند. اینان چون به کیش مهر می پیوستند، طبعا بایستی اندیشه های پرباری از زمینه های گوناگون فکری خویش را به همراه آورده باشند.

یکی از مهم ترین تفاوت های مهر پرستی رومی و آیین مهر ایرانی این است که در مهر پرستی رومی تقریبا هیچ متنی وجود ندارد، بلکه صدها نقوش برجسته در دست است، در حالی که در مورد مهر در ایران فقط یک نقش برجسته ولی متن های بسیاری موجود است. نشان دادن یک آیین و خصوصا یک مفهوم انتزاعی بر روی سنگ دشوار است و محتمل است که مهر پرستی رومی اسطوره های انتزاعی بیشتری از آنچه ما از این نقش ها در می یابیم، داشته است.

عموما چنین تفسیر می شود که نقوش برجسته رومی تصویری از زندگانی اولیه مهر (Mithras) است.

محققان برآنند که پیروان کیش مهر اعتقاد داشته اند که این خدا نه به صورت کودک بلکه همچون جوانی از صخره متولد می شود و نشانه هایی را که نمودار وظیفه اوست، با خود دارد: خنجری که با آن روزی گاو نر را خواهد کشت و مشعل آتشی که نماد نوری است که به جهان می آید و گاه کره ای که نماد فرمانروایی کیهانی اوست.

در هنگام تولد او دو تن مشعل دار یعنی کو تس و کوتا پتس، یا شبانانی همراه با رمه خویش، حضور دارند.

در یک مورد مهر بنا به درخواست پیروان خود، تیری به صخره ای می اندازد و از این طریق برای پیروان تشنه خویش آب فراهم می آورد.

تعدادی از نقوش برجسته مهر را سوار بر اسب که به شکار می رود و مار و شیری او را همراهی می کند، نشان می دهند. در بعضی از قاب بندهای کوچک سر مهر و پیروانش در میان درختی دیده می شوند که احتمالا در حال اختفا به سر می برند.

در صحنه های اصلی نقوش برجسته، ماجراهای این خدا با گاو نر به تصویر در آمده است. پیش از این که مهر گاو را بکشد، باید او را بگیرد و این کار را بسیار دشوار می بیند. مهر نخست موفق می شود که گاو نر را که در حال چراست، بگیرد. اما گاو نر خود را رها می سازد و خدا را به دنبال خود می کشد، تا اینکه سرانجام حیوان سخت خسته می شود و مهر می تواند او را دوباره بگیرد و به غار ببرد و در آنجا او را بکشد. غالبا کشتن گاو به معنی عمل آفرینش تعبیر شده است.

نیروهای خیر (که به صورت سگ مجسم شده اند) و نیروهای شر (که به صورت مار و کژدم مجسم گشته اند) بر سر سرچشمه حیات، یعنی خون و نطفه زندگی بخش گاو، می جنگند. اما پیروزی خیر در به دست آوردن زندگی که به صورت غله ای است که از دُم گاو قربانی شده ی محتضر سبز می شود، محقق می گردد. سرانجام مهر پیش از عروج خویش به عرش با «سُل» در آیین ضیافت همگانی شرکت می جوید که مراسم آن در پیرامون تن گاو نر برگزار می شود و این همان مناسکی است که مؤمنان آن را پیوسته در مناسک خود تقلید و اجرا می کنند.

تقریبا در همه کتاب ها اسطوره های مهر به همین گونه تفسیر شده است، با این همه، این تفسیر سؤالات بسیاری را مطرح می سازد و بعضی از جزئیات آن دقیق نیست. مثلا این استدلال که سگ و مار در صحنه های کشتن گاو نر باهم می جنگند، تفسیری تردید آمیز از نقوش برجسته است. می توان در این که مار واقعا نماد شر باشد تردید کرد، زیرا در صحنه های شکار، مار در کنار مهر به عنوان ملازم او می خزد. این نظر که سه سری که در درخت دیده میشوند، نمودار مهر و ملازمان اوست که در اختفا به سر می برند، سخت مبتنی بر حدس و گمان است و شاید تا حدی مضحک باشد. اما بیش از همه، می توان در باره کل فرضیه مربوط به زندگانی مهر تردید کرد.

در دین های هلنی درباره زندگانی خدایان داستان ها روایت شده است، اما ایرانیان در این مورد چنین روشی را نداشته اند. ایرانیان تصویر پردازی های اساطیری (و نه روایت های اساطیری) را به کار گرفته اند فقط به این منظور که مفاهیم انتزاعی را بیان کرده باشند.

گرچه افکار هلنی بر مهر پرستی تأثیر گذاشته است، اما ابداع سرگذشت زندگانی برای یک خدا، تغییری بسیار اساسی است و جای تردید است که چنین اتفاقی هرگز رخ داده باشد. در عوض، شاید این صحنه های گوناگون را باید تعبیری از مفاهیم انتزاعی به شمار آورد. مثلا مرد تیراندازی که موجب ایجاد باران می گردد به جای آن که شرح واقعه ای در زندگانی خدا باشد (یعنی نوعی «موسی در کیش مهر»)، می تواند بازگوکننده این عقیده باشد که مهر بخشنده باران است، همان عقیده ای که هندو ایرانیان بدان معتقد بوده اند، و تیر می تواند نمودار برق و طوفان، یعنی سرچشمه باروری باشد. بنابراین، این صحنه حادثه ای منفرد نیست، بلکه محتملاً نمادی از وظیفه مداوم «حیات بخشی» این خداست. صحنه های شکار را باید احتمالا نقش های مصوری از این خدا بدانیم که در جهان می تازد و به تعقیب همه کسانی می پردازد که با حقیقت به مخالفت برمی خیزند و نه فقط تصویری از سپری کردن «روزی خوش در جنگل»!

در آخرین تحلیل نمی توان به یقین گفت که کدامیک از این دو برداشت صحیح است. اما خواننده باید به هوش باشد که آنچه در نگاه اول به نظر می رسد که بازگویی حقیقی و ساده ای از یک اسطوره است، در حقیقت می تواند تفسیری باشد مبتنی بر گرایشی خاص یا حتی می تواند حدس محض باشد. این مطلب خصوصا در مورد مهرپرستی رومی حقیقت دارد.

با نظر افکندن به شکل خدایی که دارای سر شیر است و مجسمه های او در بسیاری از معابد مهری دیده می شود، می توان مسائلی را که در بازسازی اساطیر مهری وجود دارد، به بهترین نحوی تشریح کرد.

بعضی از دانشمندان بر آنند که این شکل نمودار اهریمن است که نام شیطان در دین زردشتی است. اینان اشاره می کنند که در معابد مهری خاص اهریمنیوس کتیبه هایی پیدا شده است و خصوصیت هراس انگیز مجسمه این استدلال را تأیید می کند.

اما دیگران بر آنند که این مجسمه نموداری از زروان یعنی وجود مطلق و پدر خیر وشر است و ویژگی هراس انگیز این مجسمه ها را از آن جا می دانند که «زمان» همه چیز را در خود فرو می برد. این دانشمندان این نکته را در تأیید استاد لالات خود می آورند که بعضی از اشکالی که سر شیر دارند، ظاهرشان مطلوب است و از این رو تا حدی شگفت می نماید که این شکل، اهریمن باشد. این بحث ها چه درست و چه خطا، نشان میدهد که وقتی برای ما دشوار است شکلی را نموداری از خدای بزرگ بدانیم یا اهریمن، بنابراین باید در کوشش خود در بازسازی اسطوره های این کیش بسیار احتیاط کنیم.

اما مشکلات بازسازی اسطوره های مهری هرچه باشد، مهر خدایی است که پرستش او در طی قرن ها و در بسیاری از کشورها گسترش داشته است. نمی دانیم که آیا این خدا با آیینی جداگانه و مشخص در ایران قدیم پرستیده می شده است یا نه، ولی به خوبی می دانیم که امروزه او شخصیتی محبوب دردین زردشتی است. مؤمنان در دهکده های ایران در روزهای جشن به زیارتگاه های مهر می روند و در آنجا آتش و شمع روشن می کنند و در طی نیایش های خود نثارهای کوچکی به این ایزد بزرگ که نگاهبان «راستی» و «نظم» و دشمن «دروغ» و نابودکننده ی «ناراستی» است، تقدیم می دارند.

مراحل تشرف به کیش مهر

تشرف به آیین مهر 7 مرحله دارد:

1- مرحلۀ کلاغ: کلاغ، خبررسان است و از طرف خورشید برای مهر پیام می آورد.

2- مرحلۀ نامزد : این مرحله شناختهشده نبوده است. نامزد مهری نقاب به صورت می زند و فکر می کند. همچنین سکوت از ویژگی های او است.

3- مرحلۀ سرباز : کسی که به این مرحله می رسد باید سرباز واقعی باشد، به خاطر وطن و انسانیت و اخلاقیات باید بجنگد. همچنین دو وظیفۀ بزرگ داشت. باید از چند پله از جمله بی خوابی، گرسنگی، گرما، سرما و ... می گذشته تا به اینجا برسد که از لحاظ بدنی کاملاً قوی و برای دریافت تاج مهر که بر سرش می گذاشتند آماده باشد.

4- مرحلۀ شیر: مرحله ای که سرباز قابلیت بدنی را نشان داده و قادر است در برابر سختی ها استقامت کند و همچون شیر قوی شود که از لحاظ اخلاقیات نیز مجهز به صفات نیک شده تا شیر مرد شود و صورتش را با نقاب شیر پوشانده یا داغ شیر بر چهره اش میزدند که به آنها در این مرحله شیرمرد و شیرزن می گفتند. اصطلاح شیربچه در مراتب پیشاهنگی نیز از این آیین گرفته شده است که در مدارس قدیم باب بوده است. پیشاهنگان لباس رسمی داشته و به ورزش و تمرینات بدنی می پرداختند.

5- مرحلۀ پارسی : در تربیت، پارسیان باید راستگو و درستکار باشند. از بچگی آموزش راستی، اسب سواری و تیراندازی رایج بوده و پس از طی مراتب رهرو حق داشته کاله فریجی بر سر بگذارد که علامت آن داس یا هلال ماه است..

6- مرحلۀ پیک خورشید : مثل خورشید به همه چیز از بالا نگاه می کرد که دیگر نژاد، ملیت مقام و ... ارزشی ندارد. خورشید مقام والاست چنانکه در آفریقا نژادهای مختلف به آیین مهر بودند.

7- مرحلۀ پیر یا پدر : آخرین مرحله که رهرو به مرتبۀ استادی (یا همان مراد که تصوف ایرانی هم ریشه دوانیده و تاکنون برجاست) می رسد و مریدانی دارد که بی چون و چرا مطیع هستند. پدر لباس قرمزی پوشیده و جام شراب (هومه) را می نوشیده است (جام هفت خط). اشارات حافظ به پیر مغان، می و میکده، مغ بچه، چشمه ی نور و خرابات (خورآباد - معبد خورشید) از این فرهنگ و آیین آمده است.

پیر مغان و خرابات، آخرین پله و مرحلۀ نهایی است. پیر و مرشد به درجه ای از شناخت و خودآگاهی می رسد که قابلیت رهبری و راهنمایی خلق را دارد. معبد خورشید، همان خرابات و خورآباد است که حافظ می گوید : در خرابات مغان نور خدا

می بینیم.

منابع

آیین مهر در اسطوره و تاریخ و سیرتحول آن در شرق و غرب - فریدون آورزمانی - هنر و تمدن شرق - شماره 22 - زمستان 1397

شناخت اساطیر ایران-جان هینلز- ترجمه:ژاله آموزگار، احمد فضلی

اسطوره های ایران زمین

جاودانه ترین اسطوره های ایران باستان را بشناسید

در سرزمین کهن ایران پادشاهان و دلاوران زیادی زیسته اند که همواره نامشان به نیکی یاد شده و نام ایران را برای همیشه در ذهن تاریخ جاودانه کردند.

در این بخش از فرهنگ و هنر نمناک نام چند پادشاه و دلاورانی که برای ایران افتخار آفرین بودند و در میان مردم به دلیل اقدامات خاص و رفتار نیکو محبوبیت بسیار خاصی داشته اند، را آورده ایم.

پادشاهان و دلاوران ایران زمین

برای آشنایی با جاودانه ترین اسطوره های ایران تا پایان این مطلب همراه ما باشید.

ابولولو :

پیروز نهاوندی یا فیروز که با لقب ابولؤلؤ نیز شناخته می شود زیرا او دختری به نام مروارید داشته و مروارید در زبان عربی به معنای لؤلؤ است پس به او را ابو لؤلؤ یا پدر مروارید می گفتند. او یکی از نجاران خبره شهر نهاوند بود که با تعداد بیشماری از ایرانیان پس از یورش تازیان به ایران به سرکردگی عمربن خطاب به غلامی اعراب در آمدند . فیروز غلام مغیره بن شعبه شد و با زیرکی و برای انتقام خون ایرانیان عمر بن خطاب را به قتل رساند و این جنایتکار تازی را از صحنه روزگار محو کرد.

ابومسلم خراسانی :

عبدالرحمن بن مسلم خراسانی ابومسلم خراسانی فرمانده نظامی ایرانی و رهبر جنبش سیاه جامگان بود که توانست با براندازی حکومت بنی امیه، در پایه گذاری حکومت بنی عباس نقش شایانی داشت. او در سال 129 هجری در مرو و بر ضد مروان بن حمار خلیفه اموی قیام نمود و نهضتی ایرانی و بدور از فرهنگ تازیان در ایران بر پانمود.

عمر خیام :

حکیم عمر خیام نیشابوری با نام غیاث الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری در 28 اردیبهشت سال 427 در نیشابور متولد شد که همه چیزدان، فیلسوف، ریاضیدان، ستاره شناس و رباعی سرای ایرانی در دوره ی سلجوقی بود و تاثیری ژرف در جهان از خود برجای گذاشت. او در زمان جلال الدین ملکشاه سلجوقی از قوانین اعراب به تنگ آمده و رباعیات بسیاری در شکایت از آنان سروده است.

خیام در زمان خود دارای مقام و شهرت بسیار بود و معاصران او همه وی را به لقب های بزرگی مانند امام، فیلسوف و حجة الحق ستوده اند. او از بزرگترین دانشمندان عصر خود به حساب می آمد و دارای هوشی فوق العاده بوده و حافظه ای نیرومند و قوی داشت. تندیس این بزرگ مرد در دانشگاه فلورنس ایتالیا نصب است و فلسفه و خصوصیات او تدریس می شود.

فردوسی :

ابوالقاسم حسن پور علی طوسی معروف به فردوسی در سال 319 در روستای باژ از توابع طبران طوس به دنیا آمد. فردوسی شاعر بزرگ حماسه سرای ایران زمین است که شاهنامه را سرود که بخشی از هویت فرهنگی ادبیات ایران را تشکیل می دهد و سند افتخار ایران باستان است. او ایران را پس از 200 سال از دست زبان اعراب نجات داد و دوباره زبان پارسی را به کشور هدیه کرد.

فردوسی 35 سال از عمر خود صرف جمع آوری تاریخ ایران به صورت نظم و شعر کرد اما سلطان محمود غزنوی رنج او را ضایع کرد و او را آزرده و رنجیده خاطر نمود. او در سال 411 هجری در طوس درگذشت اما به دلیل سروده های جنجالی او علیه اعراب مسلمانان بر جسدش نماز نخواندندو او را در گورستان مسلمان خاک نکردند.

کاوه آهنگر :

کاوه یکی از قهرمانان اساطیری ایران و اهل اصفهان بود که علیه ضحاک قیام کرد.ضَحاک از پادشاهان ایرانی است که با بوسهٔ ابلیس، بر دوش او دو مار می روید. ضحاک آن ها را نشانهٔ ساحری خود دانسته و مردم را به هراس می اندازد. چنانچه تمام شما کاربران نمناک میدانید کاوه با یاری مردم چرم پاره خود را بر سر نیزه زد و ضحاک تازی را از تخت پادشاهی ایران به زیر افکند و فریدون را به سمت پادشاه ایران نشاند .بعدها چرم وی به درفش ملی کاویانی مبدل گشت. به روایت فردوسی از کاوه دو پسر باز می ماند:یکی قارن و دیگری قباد. قارن سپهسالار منوچهر و نوذر بود و از پهلوانان بزرگ شمرده می شد.

کمبوجیه :

کمبوجیه دوم یا کامبوزیا یا کامبیز ، دومین شاه دودمان هخامنشی و آغازکنندهٔ دودمان بیست و هفتم مصر و فرزند ارشد کوروش بزرگ و کاساندان است. او در سال 525 قبل از میلاد سرزمین های مصر را به دلیل کشتن ایرانیان و تمسخر آنها فتح کرد و کل مصر به زیر چتر پادشاهی ایران در آورد . او پیرو مزدیسنا زرتشت بود و همواره دین بهی را دنبال میکرد . او در راه بازگشت خبر دار شد که فردی به نام بردیه یا گئومات به نام برادر او پادشاهی ایران را از آن خود کرده و دست به جنایات و کشتار مردم ایران زده که در نهایت از اندوه این کار نکوهیده او جان داد.

کورش هخامنشی :

کوروش هخامنشی یا کوروش دوم نخستین شاه و بنیان گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. کوروش هخامنشی به خاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده ها و بندیان، احترام به دین ها و کیش های گوناگون، گسترش تمدن و ... نامش همیشه جاودانه است.

او پادشاه ماد و پادشاه لیدی را مغلوب ساخت و بابل را که فتح کرد و پس از ورود به بابل به احترام به خدای مردوک آنان تاجگذاری نمود تا حسن نیت خویش را به ملت مغلوب به اثبات برساند. ایرانیان کوروش هخامنشی را پدر و یونانیان، که وی سرزمین های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می نامیدند.

کوروش پس از آن بنای بزرگترین شاهنشاهی جهان در سال 528 قبل از میلاد در جنگ با سکاهای خونریز کشته شد .کورش هخامنشی در ایران اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را پایه گذاری کرد.

از کوروش هخامنشی تنها سند نسبتاً مفصلی که برجای مانده، استوانه ای به طول 22٫5 سانتی متر و عرض 11 سانتی متر از جنس خاک رس با نوشته ای 45 سطری به زبان بابلی است، سازمان ملل متحد استوانهٔ کوروشهخامنشی را به همهٔ زبان های رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه در مقر سازمان ملل در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیومت در شهرنیویورک قرار داده شد.

آذرباد :

در زمان اردشیر بابکان موبد و دانشمندی به نام آذر باد می زیست که برای جلب اعتماد مردم حاضر شد که 9 من روی گداخته، بر سینهٔ وی ریزند. چنین کردند و بدو رنجی نرسید.

آذربرزین:

آذربرزین یکی از پهلوانان ایرانی و پسر فرامرز بود که با بهمن پسر اسفندیار جنگید.

آذربرزین پسر فرامرز، یکی از یلان نامدار منظومه های حماسی پس از شاهنامه است. برای نخستین بار در بهمن نامه است که آذربرزین بدون هیچ مقدمه ای وارد داستان می شود و پس از کین خواهی از بهمن، دیگر سخنی از او به میان نمی آید. در منظومه های دیگری مانند فرامرزنامه بزرگ و شهریارنامه، روایت هایی درباره چگونگی آشنایی فرامرز با مادر آذربرزین آمده و در منظومه اخیر، حتی آینده آذربرزین نیز پیش بینی شده است.

در برخی طومارهای نقالی و برخی روایات شفاهی شاهنامه روایات متعددی از سرگذشت آذربرزین نیز هست که اگرچه در ساختار داستان با روایت بهمن نامه برابری دارند، اما افزوده های دیگری نیز در این دسته روایات دیده می شود که اگر ریشه در روایات کهن نداشته باشند، بیانگر شهرت داستان های فرامرز و به تبع او فرزندش آذربرزین، در میان توده مردم بوده است.

در این مقاله به بررسی مجموعه روایاتی که در ادب پهلوانی، درباره آذربرزین از آغاز تولد تا پایان زندگیش آمده می پردازیم؛ سپس نشان می دهیم که مهمترین خویشکاری آذربرزین در ادب پهلوانی ایران، نبرد با بهمن پادشاه کیانی است و پس از ادای این وظیفه، این پهلوان از صحنه داستان های ملی خارج می شود و به تبع آن، سیر روایات پهلوانی نیز به پایان می رسد.

آذر کیوان :

آذر کیوان در قرن یازده هجری در سرزمین فارس می زیست و حکیمی و عالمی ایرانی بود.

یکى از روحانیان بزرگ زرتشتى (قر. 11 ه.) از مردم شیراز یا حوالى آن (ف.پتنه 1027 ه.ق.). وى با گروهى از مریدان خود به هندوستان شتافت. آذر کیوان مؤسس فرقه‏ایست مذهبى که ترکیبى است از ادیان زرتشتى، اسلام، برهمنى و مسیحى. وى را «ذوالعلوم» لقب داده‏اند و منظومه‏اى به نام «جام کیخسرو» در شرح مشاهدات وى، بدو منسوب است. (1027 -942 ق)، مؤسس فرقه‏ى آذر کیوان. در فارس زاده شد. نسبش به بهمن پسر اسفندیار مى‏رسد. از شخصیت‏هاى بسیار مشکوک تاریخ است. گویند در کودکى اهل ریاضت بود. در اواخر عمر به هند رفت و در شهر پتنه اقامت گزید و نحله‏اى تازه به نام خود پدید آورد که ترکیبى از مذاهب زرتشتى، اسلام، به ویژه تشیع، برهمنى و مسیحیت بود. عده‏اى بدو گرویدند این فرقه معتقد بود که حقیقت همه‏ى ادیان یکى است، به شرایع عمل نمى‏کردند. طرفداران آذر کیوان به فلسفه‏ى اشراق توجه خاصى نشان مى‏دادند تا آنجا که برخى آثار شیخ شهاب‏الدین سهروردى را به فارسى ترجمه کردند. مریدانش به آذر کیوان کراماتى نسبت داده‏اند. از جمله آثار وى: «مکاشفات»؛ «جام کیخسرو»؛ «آیینه‏ى اسکندر»؛ «تخت طاقدیس»؛ «پرتو فرهنگ». دکتر زرین‏کوب از اصل وجود چنین مردى را منکر است و مى‏گوید: «اما آنچه از احوال او و از تحصیلات و مسافرتهایش نقل کرده‏اند موجب حصول اطمینان به تاریخى بودن شخص او به نظر نمى‏آید...». از آثار منسوب به فرقه‏ى آذر کیوان «دساتیر» و «دبستان المذاهب» است که بنا به راى اکثر صاحبنظران از مجعولات و اغراقات خالى نیست.

آرش کمانگیر :

در عهد منوچهر شاه پهلوانی به نام آرش کمانگیر می زیست که در تیراندازی بسیار ماهر بود. در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران محاصره می کند. سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح می دهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را می پذیرند و قرار بر این می گذارند که کمانداری ایرانی برفراز البرزکوه تیری بیاندازد که تیر به هر کجا نشست آنجا مرز ایران و توران باشد. آنها برای تعیین مرز میان ایران و توران آرش را انتخاب می کنند، آرش با تیر و کمانی که اسفندارمذ به او داده و گفته بود که این تیر خیلی دور می رود ولی هر کسی که از آن استفاده کند، خواهد مرد، به فراز دماوند می رود و تیر را پرتاب می کند. تیر از صبح تا غروب حرکت کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا فرود می آید و آنجا مرز ایران و توران می شود و پس از این تیراندازی آرش از خستگی می میرد و جانش را در راه ایران زمین فدا می کند.

آریه :

آریه، سردار مشهور و بزرگ ایرانی بود که از پادشاهی کورش صغیر حمایت نمود.

آیین گشسب :

نام سپهبدی که هرمز چهارم او را به جنگ بهرام چوبینه فرستاد و او به دست مردی زندانی کشته شد.

بوذرجمهر:

انوشیروان عادل وزیری به نام بوذرجمهر داشت که در سیاست و عقل لنگه نداشت به طوری که گفتگوی های خرد ورزانه او در تاریخ ایران ثبت گشته است.

بُزرگمهر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) که با عنوان بزرگمهر حکیم از او یاد می‌شود، فرزند سوخرا و وزیر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی بود. او رئیس مشاوران ویژهٔ دربار و پاسبان شخصی شاه و رئیس دربار بوده‌است. منابع فارسی و عربی او را دارای خِرَد استثنایی و اندرزهای حکیمانه توصیف کرده‌اند. گزارش‌های نیمه‌افسانه‌ای از جایگاه او در شاهنامه و در اندازه‌ای کمتر در غرر ثعالبی و مروج‌الذهب مسعودی آمده‌است. از سوی خاورشناسان، بزرگمهر شخصیتی افسانه‌ای پنداشته می‌شود که به دلیل ناهمگونی نظرات دربارهٔ بزرگمهر در منابع اسلامی و ذکر نشدن نام وی در آثار پیش از اسلام است. برخی از پژوهشگران بزرگمهر را با برزویهٔ طبیب یکی دانسته‌اند که این نظر از سوی دیگر پژوهشگران رد شده‌است. برخی او را با «بُرْزْمِهر» یکی می‌دانند.

طبق گفته فردوسی و ثعالبی، بزرگمهر هنگامی که در مرو به تحصیل می‌پرداخت، به دربار انوشیروان فراخوانده شد. انوشیروان از او خواست تا خواب او را تعبیر کند؛ و بزرگمهر نیز به درستی این کار را انجام داد. همین امر سبب شد تا بزرگمهر به عنوان مشاور و وزیر شاه انتخاب شود. گشودن راز شطرنج، مهم‌ترین کار بزرگمهر وزیر بود. منابع دوران اسلامی، بزرگمهر را وزیر، دانشمند، قهرمان میهنی، دانای اسرار کشف نشده و آگاه از دانش‌های پزشکی و ستاره‌شناسی توصیف می‌کنند که این امر سبب شرمساری حکومت‌های هند و روم در برابر ایران بوده‌است. برترین آموزه‌های اخلاقی در آثار نویسندگان ایران به روایت‌های گونه‌گون به بزرگمهر نسبت داده شده‌است. خلفای عباسی برای موازنه میان اقوام قلمرو خلافت، همواره شیوهٔ ساسانیان را پیش چشم داشتند و روش انوشیروان و وزیر او، بزرگمهر را پی می‌گرفتند. بسیاری از نویسندگان عرب، پندهایی مشابه بزرگمهر را در آثار خویش آورده‌اند. از دیگر ابعاد شخصیتی بزرگمهر، مهارت پیشگویی و دانایی به رازهای نهان است. ایادگار وزرگمهر بختگان یا پندنامهٔ بزرگمهر بختگان، رسالهٔ مادیگان شترنگ یا وزارشن چترنگ از آثار بزرگمهر هستند. آثار دیگری مانند ظفرنامه، «باب برزویهٔ طبیب» در دیباچهٔ کلیله و دمنه و چندین اثر دیگر را نیز بدو منسوب می‌کنند.

در آثار گروهی از نویسندگان، بزرگمهر روزگار تیره‌ای را در پایان زندگانی داشته‌است. در این کتاب‌ها علت این امر، بدگمانی خسرو انوشیروان به او دانسته شده که به داستان‌های گوناگون آمده‌است. اما هنگامی که امپراتور روم شرقی، حکیمان ایران را به گشودن راز دُرج جواهر فراخواند، بار دیگر بزرگمهر آن راز را گشود و بدین‌ترتیب مورد بخشش پادشاه و توجه دوبارهٔ او قرار گرفت. خواجه نظام‌الملک در سیاست‌نامه زندگانی بزرگمهر را تا پس از سقوط ساسانیان، و غزالی در نصیحةالملوک داستان گسیل فرستاده از سوی بزرگمهر به نزد عمر برای آگاهی از شخصیت و منش او را روایت کرده‌است. دربارهٔ درگذشت بزرگمهر در منابع فارسی و عربی دورهٔ اسلامی، نظرات گوناگونی نقل شده‌است.

پیروزان :

فیروزان؛ واپسین سردار برجسته ساسانی در مقابله با اعراب چه کرد؟

پیروزان یکی از سرداران ایرانی در زمان یزدگرد سوم بود که با اعراب جنگید و رشادتهای بی شماری از خود بر جای گذاشت.

این نبرد، آخرین مقاومت منظم سپاه ساسانی در برابر فاتحان مسلمان است که به پیروزی اعراب و فروپاشی دولت ساسانی انجامید و راه فتح مناطق مرکزی و شرقی ایران را برای اعراب هموار کرد. پادشاه ساسانی که پیش از این در قادسیه و جلولاء شکستهای سختی را متحمل شده و پس از سقوط پایتختش، تیسفون ( مدائن)، به داخل ایران عقب نشسته بود، سرداران و اسپهبدان ولایات دور و نزدیک مملکتش را به مقابله با پیشروی اعراب فراخواند. بنابر قول مشهور، آنان نیز بر یاری یزدگرد و مقاومت در برابر اعراب یک دل شدند. [۱][۲]

نهاوند در چهارده فرسخی همدان قرار داشت و بین آن‌ها سه روز راه فاصله بود. [۳] سپاه انبوهی – که تعداد آن را بین شصت هزار تا یکصدوپنجاه هزار تن ذکر کرده‌اند – از سراسر ایران در نهاوند گرد آمد.[۴] یزدگرد سوم، پادشاه ایران ، فرماندهی این سپاه را به مردانشاه پسر هرمزد، معروف به ذوالحاجب ، سپرد. [۵][۶] برخی نام این فرمانده ایرانی را فیروزان دانسته‌اند،[۷] که البته خالی از اشتباه نیست. [۸]

← رأی علی‌بن ابی‌طالب

عماربن یاسر ، حاکم کوفه ، خبر تجمع سپاه ایران را به مدینه رساند و خلیفۀ دوم، عمر، با صحاب پیامبراکرم دربارۀ چگونگی مقابله با این سپاه انبوه رایزنی کرد. عمر خود متمایل بود که به جنگ برود و فرماندهی را برعهده گیرد. برخی نیز بر آن بودند که از مناطق شام و یمن سپاهیان را به نهاوند گسیل کنند، اما در این میان رأی علی‌بن ابی‌طالب - علیه‌السلام- به نظر عمر پسندیده‌تر آمد که معتقد بود رفتن خلیفه به جبهۀ جنگ به صلاح مسلمانان نیست و انتقال سپاهیان شام و یمن به جبهۀ ایران نیز درست نمی‌باشد، زیرا خالی شدن نواحی مرزی از سپاه، طمع روم و دیگر دشمنان همجوار مسلمانان را برمی‌انگیزد، بلکه درست آن است که از خود عراق سپاه فراهم آید و قسمت اعظم سپاه حاضر در بصره و کوفه ، عازم نهاوند شوند و مابقی برای محافظت از شهر باقی بمانند. این رأی را همۀ صحابه پذیرفتند. [۹][۱۰]

← مشورت با هرمزان

گویا خلیفه عمر با هرمزان (از سرداران سابق ساسانیان که پیش از این به اسارت درآمده بود و اینک در مدینه می‌زیست) نیز دربارۀ چگونگی مقابله با ایرانیان مشورت کرد، که البته نظر او را مبنی بر مواجه نشدن با سپاه ایران در نهاوند و کشاندن جنگ به مناطق دیگر نپذیرفت و برای گسیل سپاه به نهاوند مصمم شد. [۱۱][۱۲][۱۳]

← فرماندهی

به فرمان خلیفه، حذیفةبن یمان با قسمتی از سپاه کوفه، ابوموسی اشعری با بخشی از سپاه بصره ، و از مدینه نیز گروهی به فرماندهی عبدالله‌بن عمر به سوی نهاوند روان گردیدند. [۱۴] فرماندهی کل این سپاه به نعمان‌بن مقرن مزنی (یا نعمان‌بن عمروبن مقّرن مزنی) [۱۵] سپرده شد که از صحابه پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- و والی شهر کسکر بود و گویا پیش از این از شغل خود اظهار نارضایی کرده و از خلیفه خواسته بود که او را به جبهۀ جنگ فرستد و به امر جهاد مأمور نماید. [۱۶] عمر او را به فرماندهی کل سپاه و چند تن را نیز به جانشینی وی تعیین کرد که در صورت بروز حادثه‌ای برای نعمان، به ترتیب، فرماندهی سپاه را برعهده گیرند. این افراد، حذیفةبن یمان ، جریربن عبدالله بجلی ، مغیرةبن شعبه و اشعث‌بن قیس بودند. [۱۷][۱۸][۱۹]

← رویا رویی با سپاه ایران

نعمان‌بن مقرّن با برخی از وجوه صحابه پیامبر عازم نهاوند شد و با پیوستن لشکریان کوفه و بصره به او، در مقابل سپاه ایران موضع گرفت. ابتدا، به درخواست ایرانیان، مغیرةبن شعبه را به سفارت نزد مردانشاه فرستاد که گفتگوهایی کردند اما نتیجه‌ای نداشت. [۲۰][۲۱]

نعمان‌بن مقرّن، اشعث‌بن قیس را بر میمنه و مغیرةبن شعبه را بر میسرۀ سپاه خود گمارد و هر دو طرف آمادۀ نبرد شدند. [۲۲] نوشته‌اند که ایرانیان در مقابل سپاه اعراب تیغهای آهنین بر زمین افکنده بودند که در سُم اسبان فرو می‌رفت و آنان را از حرکت بازمی‌داشت و از این رو، با اطمینان در مواضعشان سنگر گرفته بودند و تحرکی در آنان دیده نمی‌شد. مسلمانان که از طولانی شدن این وضع و رسیدن کمکهای بیش‌تر به سپاه ایران در هراس بودند، برای غلبه بر این مشکل و بیرون کشیدن سپاه ساسانی از مواضع خود، شایعه‌ای در انداختند و تظاهر به عقب‌نشینی کردند. سپاهیان ساسانی به گمان این‌که اعراب ترسیده‌اند و در حال گریز هستند، از مواضع خود خارج شدند و تیغهای آهنین را جمع‌آوری نمودند و سپاه اعراب را تعقیب کردند. [۲۳] سپاه مسلمانان که آمادۀ این رویداد بود، رو به ایرانیان کرد و نبردی سخت و خونین میان طرفین آغاز شد. این نبرد سه روز ادامه داشت. [۲۴]

← حیله برای جلو گیری از گریز از میدان جنگ

بنابر برخی روایات، ایرانیان در این جنگ خود را به صورت دسته‌های پنج، هفت یا ده نفره به یکدیگر زنجیر کرده بودند که از میدان نبرد نگریزند، اما این حربه به ضررشان تمام شد، زیرا وقتی یکی از آنان کشته یا زخمی می‌شد، تمام افراد هم زنجیر او به خاک می‌افتادند یا از ادامۀ جنگ در می ماندند. [۲۵][۲۶][۲۷]

← شکست ساسانی

سپاهیان ایران هم قسم شده بودند تا پای جان مقاومت کنند و حتی در پشت سرخود تیغهای آهنین افکنده بودند که اگر بگریزند جان سالم به در نبرند، [۲۸] اما سرانجام، پیروزی از آن مسلمانان شد و بسیاری از سپاهیان ساسانی در این نبرد کشته شدند. طبق روایتی، در مسیر عقب‌نشینی ایرانیان، دره‌ای بود که هزاران تن از سربازان ایرانی در آن سقوط کردند و جان سپردند. [۲۹]

← کشته شدن فرمانده مسلمانان

نعمان‌بن مقرّن، فرمانده مسلمانان، نیز کشته شد و حذیفة‌بن یمان جای او را گرفت. با رسیدن خبر مرگ نعمان به مدینه، خلیفه در سوگ او بسیار گریست. [۳۰][۳۱]

← پیروزی مسلمانان

حذیفةبن یمان نبرد را ادامه داد و پیروزی نهایی نصیب مسلمانان شد. سپاه ساسانی گریخت و در عقب‌نشینی نیز تلفات بسیار داد. فرمانده سپاه ایران نیز که از معرکه گریخته بود، تحت تعقیب مسلمانان قرار گرفت و در راه همدان به دست آنان به قتل رسید. [۳۲][۳۳]

← فتح نهاوند بدون جنگ

حذیفة بن یمان سرانجام نهاوند را به صلح گشود و مسلمانان این پیروزی درخشان را فتح‌الفتوح نامیدند. [۳۴][۳۵][۳۶][۳۷] پس از آن، دولت ساسانی در مقابل اعراب مقاومت چندانی نکرد و در پی فرار پادشاه ایران به جانب مشرق مملکت خویش، راه فتح شهرهای مرکزی ایران برای فاتحان مسلمان گشوده شد.

← نبرد جلولاء

برخی نبرد جلولاء را، که کمی پیش از این در شمال عراق روی داده بود، فتح‌الفتوح خوانده‌اند. [۳۸][۳۹] برخی مورخان نیز در شرح نبرد نهاوند، به عنوان فتح‌الفتوح اشاره‌ای نکرده‌اند. [۴۰][۴۱][۴۲] افتخار فتح نهاوند عمدتاً نصیب اهالی کوفه شد، زیرا بیش‌تر سپاه فاتح را کوفیان تشکیل می‌دادند. [۴۳][۴۴]

این نبرد سرنوشت‌ساز در سلسله نبردهای اعراب و ایرانیان اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا بنیان دولت ساسانی را فرو ریخت و امید مقاومت و پیروزی بر اعراب را در میان سران این دولت از بین برد.

← زمان وقوع جنگ

دربارۀ زمان وقوع این جنگ روایات مختلفی وجود دارد، اما عمدتاً آن را درسال ۲۱ هجری ذکر کرده اند. [۴۵][۴۶][۴۷][۴۸] از سال ۱۹ یا ۲۰ نیز در برخی منابع یاد شده است. [۴۹][۵۰]

خلیفه عمر برای آن‌که یزدگرد سوم را از خیال حمله و مقاومت منصرف کند، دسته‌هایی از اعراب کوفه و بصره را برای تسخیر شهرهای ایران فرستاد؛ بعضی از سرداران و لشکریان بصره را به فارس و کرمان و اصفهان روانه کرد و بعضی از اعراب کوفه را به اصفهان و آذربایجان و ری گسیل داشت. [۵۱]

از آن پس دیگر نه دولتی در کار بود نه کشوری، همه‌چیز به دست مسلمانان افتاد و سال بعد همدان و کاشان و اصفهان و استخر را نیز گشودند و یزدگرد از فارس به کرمان و از آن‌جا به سیستان و سرانجام به مرو رفت و آخرین بازماندۀ گنجهای خسروانی نیز به دست فاتحان افتاد. [۵۲] مقاومتهای کوچک محلی که از آن پس در شهرها و روستاهای ایران در برابر مسلمانان روی داد، هرچند آسیبهایی به فاتحان می‌زد، اما برای ورود ایشان به فلات ایران مانع جدّی نبود. [۵۳]

با این حال، فتح نهاوند را نمی‌توان پایان جنگهای عمدۀ مسلمانان و ایرانیان شمرد. این فتح در واقع آغاز یک سلسله زد و خوردهای تازه‌ای بود که تا سالها بعد از عمر، اعراب با آن روبه رو بودند. [۵۴]

فهرست منابع

[ویرایش]

(۱) ابن‌اثیر، اسدالغابة فی معرفةالصحابة، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.

(۲) ابن‌عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.

(۳) ابن‌فقیه، کتاب البلدان، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۶.

(۴) بلاذری، فتوح‌البلدان، بیروت ۱۹۸۸.

(۵) خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.

(۶) ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، قم ۱۳۶۸ش.

(۷) عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران ۱۳۷۳ش.

(۸) عبدالحسین زرین‌کوب، دو قرن سکوت، تهران ۱۳۸۴ش.

(۹) طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.

(۱۰) ابوعلی مسکویه رازی، تجارب‌الامم، تهران ۱۳۷۹ش.

(۱۱) یاقوت حموی، معجم‌البلدان، بیروت ۱۹۹۵.

(۱۲) یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت.

بهرام چوبین :

بهرام چوبین فرزند بهرام گشنسب از یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانیان و مردی از اهل ری بود و به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به این نام معروف شد. سردار دلیر ایران در زمان پادشاهی هرمز چهارم ایران را از حمله وحشیانه ترک ها نجات داد و با لشگر کشی و حمله به آنان ارتش آنان را شکست داد.

تنسر:

در زمان پادشاهی اردشیر بابکان تنسر پیشوای بزرگ دینی (زرتشتی) ایرانیان بوده که عنوان هیربدان هیربد را داشته است و در راه دین بهی گامهای بزرگی را برداشته است.

جمشید :

جمشید یا جم یا جمشاسب پسر طهمورث و چهارمین پادشاه پیشدادی بود که جشن نوروز را بنیان نهاد و رسوم و آیین هایی شادی برای ایرانیان بر جا گذاشت. جمشید برای مردم حکمت آورد که سبب رستگاری و دانایی آنان شد. او مردم را با مشاغل شهری مانند نساجی، خیاطی، معماری، پزشکی، صنعتگری، کشتیرانی و استخراج سنگهای قیمتی آشنا کرد. از اقدامات دیگر جمشید ، تقاضای جاودانگی برای نوع بشر است که مورد پذیرش اهورا مزدا واقع شد.

جاماسب :

جاماسب وزیر گشتاسب شاه و داماد زرتشت اسپیتمان و مردی بسیار دانا و خردمند بوده است.

حلاج :

حسین بن منصور مشهور به حلاج، از عارفان و صوفیان جهان اسلام که اختلافات فراوانی درباره مذهب، عقاید و اقدامات او وجود دارد. برخی از حکما و فیلسوفان مسلمان و شیعه از قرن هفتم به بعد، حلاج را تحسین کرده و او را صاحب کشف و کرامت دانسته اند.

او در زمان المقتدر خلیفه عباسی خلاف موازین وعقاید اسلامیان افراطی حرف زد که او را به اصرار فقهای بغداد دستگیر و زندانی کرده و بعد هر دو دست و هر دو پای او را قطع کرده و جسدش را سوزاندند.

خسرو پرویز :

خسرو دوم، خسرو پرویز، خُسْراوْ اَپَرْویزْ یا خُسْراوْ اَپَرْویزَ بیست و چهارمین پادشاه ساسانی و از نامدارترین شهریاران دودمان ساسانیان است که در ساخت کاخ تیسفون و مدائن نقش بزرگی ایفا نمود که این کاخ بعدها به کاخ سفید ایرانیان ملقب گشت و یکی از زیبایی های تاریخ شمرده میشود.

او با حمایت قیصر روم و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود بهرام را شکست داد و تاج و تختش را پس گرفت. قیصر روم دخترش که مریم نام داشت را به ازدواج او درآورد که حاصل ازدواج پسری به نام شیرویه بود.خسرو همسر دیگری به نام شیرین داشت که داستان عشق آن دو از پرآوازه ترین داستان های عاشقانه ادبیات فارسی است و یک نسخهٔ معروف آن را نظامی گنجوی سروده است.

آریوبرزن :

آریو برزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخمنشیان بود که در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این راه کشته شد .عده ای او را از اجداد کرد ها یا لر ها می دانند.

استاذسیس :

استاذسیس سردار شجاع و میهن پرست خراسانی بود که در نواحی هرات و بادغیس و سیستان بر ضد منصور خلیفه ستمگر عباسی قیام کرد. استاذسیس دلیل قیام خود را خونخواهی ابومسلم و همچنین رهایی تمام ایرانیان از یوغ اعراب اعلام کرد. این سردار شجاع در راه دفاع از وطن جان خود را از دست داد و عاقبت به فرمان منصور در بغداد به دار آویخته شد . یاد و نام او همیشه درس وطن پرستی در برابر یورش بیگانگان را به جوانان می دهد.

اشک :

حکومت سلکوکیان یا یوناینان حدود 100 سال بر کشور ما تسلط پیدا کرده بودند . اشک بنیانگذار سلسله شاهنشاهی اشکانیان بود که دست حکومت سلکوکیان یا یوناینان را کوتاه کرد و حکومتی برخواسته از فرهنگ ایرانی بر پا کرد. شاهنشاهی اشکانی از سال 250 پ.م تا 224 میلادی (474 سال) به درازا کشید و 29 شهریار از این خاندان بر ایران پادشاهی نمودند.

انوشیروان :

انوشیروان مشهورترین و بزرگترین پادشاه ساسانی و یکی از تاثیر گذارترین شاهان ایران در طول تاریخ بوده است. در زمان او قصرهای باشکوه، شهرها، راه های تجاری، پل ها و سد های بسیاری ساخته شدند که برخی از آنها تا این زمان نیز همچنان پا بر جا هستند. انوشیروان دادگر با بنیان گذاشتن قوانین حکومتی و دادگستری خود نامش را در تاریخ ایران به ثبت رساند. در زمان فرمانروایی او دانش و هنر در ایران و امپراتوری ساسانی به نهایت شکوه و عظمت خود رسیده بود.

بابک خرمدین :

بابک خرمدین سردار دلیر ایرانی است که رهبری قیام ایرانی خرمدین را عهده دار بود. آن ها بعد از مرگ ابو مسلم، علیه خلفای عباسی دست به شورش زدند. بابک خرمدین در آذربایجان شورش خود را آغاز کرد و پس از 20 سال جنگ و خون ریزی، قیام او سرانجام در سال 837 میلادی سرکوب شدو در نهایت وحشیگری به دست معتصم تکه تکه شد. آوازه دلاوری های او نه تنها در آذربایجان، بلکه در هند و سلسله رومیان نیز بر سر زبان ها افتاد که این باعث افتخار هر ایرانی است.

برزمهر :

برزمهر پهلوان و دلیر مرد ایرانی در زمان پادشاهی بهرام گور بود.

برزویه :

برزویه پزشک نامدار و پیشوای پزشکان ایران در عصر خسرو انوشیروان ساسانی بود که کتاب کلیله و دمنه را از هند به ایران آورد و به زبان پهلوی ترجمه کرد.

بلاش :

بلاش یا ولاش یا ولاخش، نوزدهمین شاهنشاه از امپراتوری ساسانی است که در سال های 484 تا 488 میلادی بود و پس از کشته شدن پیروز برادرش در جنگ با خوشنواز پادشاه هپتالیان، و در زمانی که ایران دوران فترت و سستی خود را پس از شکست های بزرگ در شمال شرق از هپتالیان، بر تخت ایران نشست و خدمتی بزرگ به ایران زمین نمود زیرا کتاب ارزشمند ایرانیان ( اوستا ) که در زمان حمله اسکندر به ایران از میان رفته بود با تلاش و همت او دوباره گردآوری شد.

رستم :

جهان پهلوان رستمِ دستان در زمان پادشاهیِ منوچهر به دنیا می آید، او فرزند زال و رودابه است. رستم نیرویی ماورای قدرتِ دیگر زورمندان دارد و هیکلِ تنومندش آن چنان بوده که یکی از لقب هایش در شاهنامه، «پیلتن» است. او در عهد کیقباد و کیکاوس و کیخسرو با تورانیان جنگید و از خود دلاوری ها و رشادتهای شگفت انگیز بر جای گذاشت.

رستم فرخزاد :

رستم فرخزاد رازی یا رستم فرخزاد هرمز یکی از بزرگترین سرداران تاریخ ایران بود که در آخرین سال های حکومت ساسانیان می زیست. او مردی بزرگ و یکی از نوابغ نظامی آن دوره و بسیار باهوش و میهن پرست بود که در زمان سلطنت خسرو پرویز، سپهسالار سپاه خراسان و در زمان یزدگرد سوم به سپهسالاری کل ارتش ایران رسید. تا آن زمان که رستم فرماندۀ ارتش ایران بود، ایرانیان هرگز شکست نخوردند. طوری که شنیدن نام وی لرزه بر تن دشمنان می افکند . اما همانطور که در این بخش از فرهنگ و هنر نمناک عنوان شده است سر انجام به دلیل نابخردی شاه سردار بزرگ ایران در جنگ با اعراب کشته شد. او حماسه ای در جنگ قادسیه بوجود آورد که تاریخ نیاکانمان را زیبا تر از همیشه ساخت.

زرتشت اسپیتمان :

زرتشت اسپیتمان اولین پیام آور صلح و خرد و اندیشه جهان بود که ایرانیان را به پرستش خدا یگانه دعوت کرد . نام پدرش پورشسب و مادرش دغدو نام داشت.

سعدی :

مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی معروف به "سعدی شیرازی" یا "شیخ شیرازی" یکی از نویسندگان و شعرای مشهور ایرانی در قرن هفتم هجری قمری است که زبان پارسی را پس از ترک تازی های مغول دوباره زنده و جاودانه کرد . آثار سعدی از جلوه ویژه ای برخوردار بوده و در سراسر دنیا علاقه مندان بسیار زیادی دارد. همه آثار سعدی که شامل شعر و نثر می شود، در کتابی به نام کلیات سعدی جمع آوری شده است؛ اما در این میان دو آثار او به نام های بوستان و گلستان در دو کتاب مستقل آمده اند.

سنباد :

سنباد زرتشتی یکی دیگر از قیام کنندگان بر علیه حکوتهای غارتگر اعراب بود که پس از قتل ابومسلم در ری و نیشابور به خونخواهی ابومسلم علیه خلیفه عباسی منصور قیام کرد. سنباد یکی از توانگران نیشابور بود که چون اعراب خراسان پسرش را کشته بودند به سیاه جامگان پیوست.

گسترش شگفت انگیز شورش سنباد هم خلیفه عباسی را غافلگیر ساخت و همه مسلمانان بومی را به سرکردگی عاملان دستبی و قومس با مقابله با سنباد برخاستند، سرکوب کرد.

در این زمان منصور عباسی ، جمهور بن المرار العجلی را با سپاهی از مردم خوزستان و فارس و عشایر عجلی به مقابله با سنباد فرستاد و سپاه در محلی به نام جرجنبان در هم آویختند و جنگی هولناک در انداختند نبرد 4 روز به طول انجامید تا آنکه سپاه سنباد شکست خورد و او با شصت هزار نفر از یارانش توسط اعراب بیابانگرد و کشتارگرکشته شد.

سورنا :

سپهبد سورنا یکی از سرداران دلیر سپاه ایران در زمان اشکانیان است که در زمان پادشاهی اشکانیان بزگترین سردار تاریخ جهان نیز نام گرفته بود. او در سال 53 قبل از میلاد کراسوس سردار مشهور روم را با سپاهیان بیشمارش شکست داد و تاریخ ایران زمین را دگرگون نمود. این سردار ایرانی را پدیدآورنده جنگ پارتیزانی (جنگ به روش پارتیان) در جهان می دانند.

سیاوش :

سیاوش مردی جوان و خوش چهره و فرزندِ پهلوان و برومندِ کاووس است. سیاوش نمود پاکی و لطافت بی خلل است که ویژگی آرمانی انسان را داراست. سیاوش شخصیتی اهل سازش است و یکسره از خشونت و برندگی دوری می کند.

سودابه زن کیکاوس عاشق سیاوش شده و سیاوش از او امتناع می ورزد. سودابه به همین جهت او را نزد پدر متهم می سازد. با این که کاوس می داند که سودابه در این امر گناهکار است اما با این حال بر رای موبدان و انتخاب خود سیاوش گذشتن از آتش را به وسیله وی و امتحان او می پذیرد. سیاوش با اطمینان و اعتماد به نفس از میان آتش عبور می کند. در اثر بی کفایتی کاوس سیاوش راهی توران شده و با دختر افراسیاب ازدواج می کند. اما مورد کینه توزی گرسیوز قرار می گیرد و سرانجام به دست افراسیاب و گرسیوز کشته می شو .

شاپور ذوالاکتاف :

پس از خلع آذر نرسی شاپور دوم پادشاه مقتدر ساسانی بر تخت پادشاهی ایران نشست و هفتاد سال پادشاهی کرد . به این دلیل که او دارای شانه های پهن و بزرگ بود او را ذوالاکتاف میخوانند. او چندین بار از حمله اعراب به ایران جلوگیری کرد و با سرزمین آریایی را از هجموم بیگانگان محفوظ داشت.

خشایارشاه :

خشایار شاه چهارمین پادشاه سلسله هخامنشیان بود که از 486 تا 465 قبل از میلاد بر گستره ای پهناور از جهان باستان فرمانروایی داشت. او یونان را به دلیل عدول کردن یونانیان از قوانین آن روزگار به کلی تصرف کرد.

خشایارشا پس از 20 سال سلطنت، توسط یک خواجه به نام میترا یا اسپنت میترا و رئیس گارد سلطنتی به نام اردوان که با یکدیگر همدست شده بودند، در خوابگاه خویش کشته شد.

داریوش بزرگ :

در سال 521 بر تخت پادشاهی ایران زمین جلوس کرد و بزرگترین و شکوهمند ترین پادشاهی تاریخ را از خود به جای گذاشت. او پیرو دین بهی و مزدیسنا زرتشت بود و همواره منش و بزرگی کورش را دنبال میکرد . او ساخت کاخ پرسپولیس را آغاز نمود و بعد از سه سال بررسی و ساختن ماکت از کاخ پرسپولیس با کمک مهندسی مصری که بعدها به موزه هنر تمام کشورها شناخته شد بنای این کاخ جاودانه را گذاشت و بیش از نیمی از آن را در زمان خود ساخت و ادامه ان توسط جانشینش خشیارشا تکمیل و بعد از وی فرزند او داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یکبار استراحت داشتند.

داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق همراه بوده است .داریوش بزرگ کانالی در 2500 سال پیش ساخت که بعدها به کانال سوئز معروف گردید . طول این کانال دریایی به بیش از 161 کیلیومتر میرسیده است و از عرض آن دو کشتی به راحتی عبور میکردند. داریوش بزرگ ایران را به بزرگ ترین کشور جهان مبدل کرد ( بیش از 28 کشور ).

داریوش بزرگ آموزش رایگان را برای قشر عوام کشور به صورت اجباری در آورد و طرح سواد آموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگذین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت. ( داریوش به حق متعلق به زمان خود نبود و 2000 سال جلو تر از خود می اندیشید) داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهرای بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.

داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گذاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند. تقویم کنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود. بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است. در زمان داریوش به مردانی که زنانشان باردار بودند مرخصی داده می شده است! همین مردان در صورتی که در سفر بودند به زنانشان مقرری در غیاب شوهراشنان پرداخت می شده ! و هزارات اقدام دیگر...


رابعه :

رابعه بنت کعب قزداری به رابعه بلخی هم مشهور است ، زن شاعر پارسی گوی نیمه نخست سده چهارم هجری است.

رابعه همدوره با سامانیان و رودکی بود. بسیاری رابعه را نخستین زن شاعر پارسی گوی می دانند. رابعه از عربهای کوچیده به خراسان بود. پدرش فرمانروای بلخ و سیستان و قندهار و بست بود.

حارث برادر رابعه غلامی خوبرو به نام بکتاش داشت . رابعه شیفته بَکتاش می شود و برایش شعر می سراید. حارث که از این عشق آگاه می شود آشفته می شود و دستور می دهد که خواهرش را به حمام برند و رگهایش را بگشایند تا بمیرد. بعد از آن درب حمام را گل بگیرند که بعد از آن رابعه با خون خود شعرهایش را بر دیوار حمام نوشت و چشم عاشق خود را بر جهانی که عشق در آن جرم محسوب می شود، بست.

مازیار :

مازیار یکی دیگر از قیام کنندگان بر علیه حکومت اعراب در ایران بود که در طبرستان بنایی عظیم ساخت و برای بازگرداندن عظمت ایران به قبل از یورش تازیان تلاش کرد. او در زمان معتصم عباسی قیام خود را آغاز کرد و همگام با بابک خرمیدن دین زرتشت را رواج داد و با جنگهای معتصم دستگیر و در بغداد کشته شد.

مرداویج :

مرداویج پسر زیار بود که دولت زیاری را بنیان گذاشت و در طبرستان فرمانروایی داشت. زیاریان یک خاندان سلطنتی گیلی بودند که همانند دیگر خاندان های ایرانی، تبار خود را به شاهنشاهان پیش از اسلام می رساندند و بر این ادعا بودند که نوادگان آرش فرهادان، شاه گیلانند. مرداویچ برای متلاشی کردن حکومت اعراب در ایران کوشید و جان داد.

فرمانده لشگر اسفار پسر شیرویه عامل نصر بن احمد ساسانی بود طبرستان را برای اسفار فتح کرد. پس از کشته شدن اسفار- مرداویج قزوین و همدان و اصفهان و اهواز را گرفت و با در هم شکستن قشون المقتدر، خلیفه عباسی، فرمانروایی دودمان ایرانی زیار را از طبرستان در شمال تا خوزستان در جنوب برپا ساخت. وی در کمال تاسف توسط غلامان ترک در حمام اصفهان کشته شد.

مهران :

مهران بهرام رازی، یکی از سرداران و پهلوانان ایرانی در زمان ساسانیان بود که اهل ری و از خاندان مشهور مهران بود. نام مهران رازی نخستین بار در زمان حمله اعراب به ایران دیده می شود. او با اعراب بیابانگرد جنگید و ابوعبیده سردار مشهور عرب را به قتل رسانید.

نادر شاه :

نادرشاه افشار یکی از بزرگترین پادشاهان ایرانی که توانست از آب و خاک و آبروی ایرانیان دفاع کند. زمانی که افغانها و روسها و عثمانی ها به ایران هجوم آوردند، نادر برخواست و لشگر بزرگی آماده کرد و نزد شاه طهماسب رفت و به عنوان فرمانده ارتش ایران به آنان حمله کرد.

افغانها را بیرون کرد و سپس عثمانی ها و روسها را شکست داد و بعد از خلع شدن شاه طهماسب پادشاه ایران شد و ایران را به یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان تبدیل کرد. او هندوستان را فتح کرد و غنائم بسیاری از آنجا به ایران آورد. سرانجام چند تن از سران قزلباش در اطراف قوچان او را کشتند اما هرگز نام او از خاطر ایرانیان پاک نشد.

نظامی گنجوی :

حکیم ابومحمد الیاس بن زکی بن موئد یکی ازبزرگترین شاعران ایران زمین است که از آثار او می توان به مخزن الاسرار - منظومه لیلی و مجنون - هفت پیکر – اسکندر نامه و خسرو وشیرین اشاره نمود. نظامی در سال 535 درشهرگنجه متولد شد و به گفته پارسی شناسان بعد از فردوسی قراردارد.

یعقوب لیث :

یعقوب پسر لیث در روستای قرنین در سیستان به دنیا آمد. پدر او لیث مس گر بود و خود او نیز این پیشه را برگزید به همین دلیل به او صفار می گفتند. او تمام درآمد خود را بین دوستانش خرج می کرد بنابراین عیاران او را برای سرداری خود انتخاب کردند. کفایت و جوانمردی و دلیری او سبب شد او از رویگری و عیاری به امارت سیستان برسد.

یعقوب لیث یکی از قیام کنندگان بر علیه حکومت اعراب در ایران بود که گامهای اساسی در جهت بر اندازی تازیان در ایران برداشت. او برضد معتمد خلیفه کشتارگر عباسی قیام کرد و جوانمردانه جنگید اما زمانی که در صدد حمله به بغداد و کشتن خلیفه عرب بود، عمرش کفاف نداد و در گندی شاپور دراثر بیماری درگذشت.

شاهین :

در زمان پادشاهی خسرو پرویز ساسانی، شاهین یکی از بزرگ سرداران و سپهسالاران ایران محسوب می شد.

شیدرنگ :

در عهد ضحاک، پزشک و فیلسوف ایرانی به نام شیدرنگ وجود داشته که پزشکی را یکی از مشاغل واجب الوجوب می دانست.

کیخسرو :

در شاهنامه و متون پهلوی کیخسرو نمادی از یک شاهنشاه آرمانی است کیخسرو که در دیانت و شهامت، سرآمد شاهان کیانی می باشد. کیخسرو فرزند سیاوش و فرنگیس و نوادهٔ کیکاووس و افراسیاب است. سومین پادشاه مقتدر کیانی به خونخواهی کشتن سیاوش برخواست و مدتهای زیادی با تورانیان جنگید و در نهایت آنان را مغلوب ساخت و افراسیاب را به دلیل کشتن سیاوش پدرش کشت.

کیومرث :

کیومرث نخستین پادشاه و بنیانگذار سلسله پیشدادی در هزاران سال پیش بود که نام او در اوستا گیومرتا آمده است و زرتشتیان او را نخستین انسان میدانند. در زمان او مردم در غارها و کوهها بودند. کیومرث بخاطر دانش و هنرمندی خود توانسته بود به پادشاهی برسد و همه موجودات او را ستایش می کردند. کیومرث به مردم آموخت خوردنی ها و پوشیدنی ها را تهیه کنند. پادشاهی کیومرث سی سال بود.

گشتاسب :

گشتاسب پسر لهراسب و پنجمین پادشاه از سلسله کیانی و اولین کسی بود که به زرتشت گرویده و از مبلغان اصلی دین بهی می باشد. گشتاسب به عنوان حامی زردشت مقامی بس گرامی در متن های اوستایی و پهلوی دارد.